امروز خبری را خواندم، هرچند که این روزها همه زندگی من شده خواندن خبر!
اما امروز قلبم بدجوری گرفت برای تو «سیران». راستی چه اسم قشنگی داری، سیران یعنی چه؟؟؟
آه که تو دیگر در این دنیای بی در و پیکر نیستی… سهم تو از این دنیای بزرگ گم شدن نفس هایت در هوای مسموم کلاس درس بود ،چه درسی؟
آن روز چه میخواندی سیران؟ شب قبل چگونه برای فردای کلاس آماده شدی؟ امتحان هم داشتی سیران؟؟؟
راستی با همکلاسی هایت که قهر نبودی!
هرچند که حالا فرقی هم نمی کند سیران. من به تو قول می دهم که الان هر کسی که با تو قهر بود حالا آشتی ست. آشتیه آشتی. درست مثل عید. الان همه دوستت دارن سیران، آخ که چه حیف شد که نیستی ببینی یه فکر اساسی برای مدرسه تون میکنن سیران! الان مدرسه شما خیلی مهم شده همه مردم دارن راجع به اون مدرسه و حتی کلاسی که تو توی اون درس میخوندی حرف می زنن سیران! حتی اگه بین همه بچه های ایران شاگرد اول میشدی این همه دوستت نداشتیم سیران.
………………………
ما در ایران هرروز شاهد مرگ ده ها انسان بیگناه هستیم همه آنها دردناک اند اما سیران تنها ده سال داشت او از زندگی چیزی نمی دانست دلش به عروسک ها و نمره های بیست اش خوش بود… چقدر آسان فصل زندگی اش تمام شد چقدر آسان…
چه کسی پاسخگوست؟؟؟؟؟؟؟
«سیران یگانی» یکی از دانشآموزان شینآبادی که جهت مراقبت های بیشتر به بیمارستان سینای تبریز منتقل شده بود، به علت شدت سوختگی بر اثر ناراحتی ریه، شب گذشته جان خود را از دست داد.
صمد بهادری طولابی