گرامی باد یاد و خاطره چریک فدایی خلق رفیق عبدالرضا نصیری

رفیق عبدالرضا از گنجینه‌های دهه سیاه شصت بود که زیر خاک خون چکان و تاریخ عشق میهن تلخ دفن شد.
با لبخندی دلنشین سلامت می‌داد و با آغوشی گرم و رفیقانه که از جان تشنه‌اش نیرو می‌گرفت بغل‌ات می‌کرد. رفیق نیز مانند هزاران هزار فرزندان آفتاب و گل سرخ رویای زندگی انسانی و بهتر را مشترکا زیست.
هنوز خنده و شادی‌اش از ریختن ویرانه‌های ستم و استثمار شاهنشاهی بر چهره صمیمی و نازنین‌اش خشک نشده بود که بارها میز کتاب‌اش و خودش مورد حمله فالانژیست‌های حزب اللهی قرار گرفت و با سر و صورتی خونین و مالین روانه بیمارستان شد.

نوجوانی‌اش را بر سنگ فرش‌های فرسوده نظام درندگان ستم‌شاهی آگاهانه و آزادانه هزینه آزادی و برابری کرد و جوانی‌اش چون گلی در مرداب جمهوری جنایتکاران اسلامی پر پر شد. از یادها و یاران استواری بود که برای نور و سرود جنگید.

رفیق عبدالرضا نصیری

رفیق رسم ایستادن، مقاومت و مبارزه را خوب آموخته بود. در یکی از روزهای سیاه ۱۳۵۸ گله‌ای از جانوران فالانژیست حزب اللهی در میدان شهر (سبزه میدان) به میز کتاب‌اش حمله‌ور شدند و هم خودش و هم کتاب‌ها و آرزوهای‌اش را زخمی و خونین و نقش بر زمین کردند و راهی بیمارستان. دو ساعت بعد عبدالرضا برگشت و دوباره کتاب‌ها را چید و در حالی که حالش اصلا خوب نبود با سر و صورتی باند پیچی شده کارش را ادامه داد.

در جواب چند تن از رفقا که از وی خواستند به خانه برود و استراحت کند شجاعانه و مصمم پاسخ داد: مگر آنها به خانه رفته‌اند که من نیز بروم؟ مگر آنها سرکوب و مبارزه ضد انسانی‌شان را تعطیل کرده‌اند که من مبارزه انسانی و طبقاتی‌ام را تعطیل کنم؟ نه! کتک خوردن و خونین و زخمی شدن جزیی از سرکوب طبقاتی است و ایستادگی، مقاومت و مبارزه جزیی دیگر از ادامه مبارزه طبقاتی؛ با سر و صورت باند پیچی شده می‌ایستم و ادامه می‌دهم. چرا باید پنهان کنم!؟ با خشم و نفرت ولی مصمم می‌خواهم پیام‌ام را همین‌جا در میز کتابم فریاد بزنم. باید نظر زحمت‌کشان را به این رفتار فاشیست‌ها و اعمال ضد انسانی‌شان جلب کرد و فریاد زد. من با کتاب‌هایم در کنار شما می‌مانم تا آگاهی و مبارزه شعله‌ورتر شود. من فردا نیز می‌آیم و می‌ایستم و اگر حمله‌ور شوند من نیز جواب‌شان را جانانه می‌دهم. جانوران حزب اللهی فردا آمدند و به گفته شاهدان عینی اولین دو نفر حمله کننده توسط رفیق نقش بر زمین شدند و دیگران فرار را بر قرار ترجیح دادند.

در دهه‌ای که ماه و ستاره برای زیباترین آرزوها و رویاهای فرزندان خورشید و آفتاب خون گریه می‌کردنند و فرزندان کمونیست، کارگران و زحمت‌کشان می‌بایست با ایستادن در صف آزادی‌خواهان و برابری‌طلبان پرچم تغییر و سرنگونی، انقلاب و زندگی شایسته‌ی آینده را بر افرازند رفیق عبدالرضا در کنار یارانش در سازمان چریک‌های فدایی خلق ایران (اقلیت) مبارزه را تا سر حد جان‌فشانی آگاهانه و دلاورانه ادامه داد و در ادامه در ۲۱ آبان‌ماه ۱۳۶۰ در مراسم چهلم رفیق سیامک اسدیان (اسکندر) دستگیر شد.

سنگ‌دلان و جنایتکاران جمهوری اسلامی در ۱۴ بهمن ماه ۱۳۶۰ رفیق فدایی عبدالرضا نصیری را در تهران و زندان اوین تیرباران کردند. برادر بزرگترش رفیق نازنین و مبارزش حمیدرضا نصیری در شهریور ۱۳۶۷ اعدام شد. زحمت‌کشان شهر و روستا در نبود این رفقا و یاران آزادی‌خواه و برابری‌طلب‌شان آخرین اشک‌ها را از قلب دردناک، مچاله شده و رنجور جهان گریسند.
این دو برادر هم‌نشینان زحمت‌کشان بودند و مورد اعتماد کارگران و یاران.

یاد و راه تمامی آزادی‌خواهان و برابری طلبان زنده باد!

برگرفته از فیس‌بوک آقای عزیز عارفی
فوریه ۲۰۱۳

یک دیدگاه برای ”گرامی باد یاد و خاطره چریک فدایی خلق رفیق عبدالرضا نصیری

  1. با سلام و عرض ادب
    نه میبخشیم و نه فراموش میکنیم
    خون بر شمشیر میماند و یاد آنها همیشه برایمان سبز
    با تشکر از شما

    لایک

نظر شما در مورد این نوشته چیست؟

در پایین مشخصات خود را پر کنید یا برای ورود روی یکی از نمادها کلیک کنید:

نماد WordPress.com

شما در حال بیان دیدگاه با حساب کاربری WordPress.com خود هستید. خروج /  تغییر حساب )

تصویر توییتر

شما در حال بیان دیدگاه با حساب کاربری Twitter خود هستید. خروج /  تغییر حساب )

عکس فیسبوک

شما در حال بیان دیدگاه با حساب کاربری Facebook خود هستید. خروج /  تغییر حساب )

درحال اتصال به %s