مقاله زیر توسط کارل مارکس در ۲۸ ژانویه ۱۸۵۳ در لندن نوشته شده و اولین بار در تاریخ ۱۷- ۱۸ فوریه همان سال در روزنامه «نیویورک دیلی تریبون» New-York Daily Tribune به چاپ رسیده است.
ترجمه از: اشرف دهقانی
روزنامه «تایمز» در ۲۵ ژانویه در مطلبی تحت عنوان «دار زدن آماتوری» ملاحظات زیر را مطرح کرده است:
«اغلب ملاحظه شده است که در این مملکت اعدام در ملاء عام، معمولاً وقوع مواردی از مرگ از طریق حلق آویز شدن- چه به صورت خودکُشی و چه تصادفی- را در پشت سر خود داشته است. و این نتیجهای از تأثیر شگرفی است که اعدام یک جانی معروف، به روی فردی با عقلی ناقص و یا دارای تمایلات بیمارگونه، به جای میگذارد.»
از چندین موردی که «تایمز»، جهت روشن نمودن این موضوع مطرح کرده است، یکی مربوط به یک دیوانه در «شفیلد» میباشد که وی پس از صحبت با افراد دیوانه دیگر در مورد اعدام «باربور»، با حلق آویز کردن خود به زندگی خویش پایان داده است. مورد دیگر مربوط به یک پسر ۱۴ ساله میباشد که او نیز خود را دار زده است.
دکترین (اصولی) که شمردن یک به یک این مثالها در خدمت آن قرار دارد به گونهای است که احتمالاً هیچ انسان عاقلی آن را حدس نخواهد زد. در این اصول چیزی کمتر از ستایش جلاد و قایل شدن مستقیم مقام خدائی برای وی وجود ندارد، در حالی که اعدام نیز به مثابه «علاج نهائی جامعه» مورد تمجید قرار میگیرد. این، آن چیزی است که در مقاله اصلی روزنامهای که خود را «سرآمد روزنامه ها» مینامد، آمده است.
روزنامه «مورنینگ ادورتایزر» Morning Advertiser ضمن به نقد کشیدن منطق کثيف «تایمز» و انتقاد به جانبداریاش از اعدام ، آمار جالبی از ۴۳ روز سال ۱۸۴۹ به دست میدهد:
اعدامها قتلها و خودکشی ها
اسامي تاريخ اسامي تاريخ
ميلان ۲۰ مارس هانا سندلس ۲۲ مارس
ام. جی. نيوتن ۲۲ مارس
پالی ۲۶ مارس جهی. جی. گليسون– ۴ فقره قتل در ليورپول ۲۷ مارس
اسميت ۲۷ مارس قتل و خودکشی در ليسستر ۲ آوريل
هوو ۳۱ مارس خوردن سم در حمام ۷ آوريل
دبليو. بی لی ۸ آوريل
لنديک ۹ آوريل جهی. وارد مادرش را به قتل رساند ۱۳ آوريل
سارا تامس ۱۳ آوريل ياردلي ۱۴ آوريل
داکسي، قتل والدين ۱۴ آوريل
جهی. بيلي خودش و دو فرزندش را کشت ۱۷ آوريل
جهی. گريفيت ۱۸ آوريل چارلز اورتن ۱۸ آوريل
جهی. راش ۲۱ آوريل دنيل هولمزدن ۲ می
همانطور که «تایمز» خود تأئید میکند، این جدول بیانگر نه فقط خودکُشیها بلکه شرارتآمیزترین نوع قتلها هم میباشد، قتلهائی که بلافاصله بعد از اعدام جنایتکاران اتفاق میافتد. جای حیرت است که این مقاله در مورد ارائه لاقیدانه تئوری وحشیانهای که به تعمیق آن پرداخته، حتی یک دلیل ساده و یا توجیهی به دست نمیدهد؛ در اين جامعه که به تمدن خود مباهات میکند، اگر به طور کلی غیرممکن نباشد، بسیار مشکل است که اصلی را بنا نهاد که بر مبنای آن عدالت و انتظاری که از اعدام در نظر است بتواند ایجاد گردد. مجازات عموماً به عنوان وسیلهای برای اصلاح و یا ارعاب دیگران تعریف شده است. اما شما چه حقی دارید که مرا جهت اصلاح و یا ارعاب دیگران تنبیه کنید. علاوه بر این، تاریخ وجود دارد- چیزی به نام آمار موجود است که با ارائه کاملترین شواهد ثابت میکنند که از زمان «قابیل» دنیا به وسیله مجازات نه ارعاب شده و نه اصلاح. درست برعکس. از نقطه نظر حق مجرد (انتزاعی) تنها یک تئوری مجازات وجود دارد و آن تئوری کانت است که شأن انسان را در انتزاع (به صورت تجریدی) به رسمیت میشناسد، این را به خصوص در فرمول بندی خشکی که هگل به آن داده میتوان دید. هگل میگوید:
«مجازات حق مجرم است. این عملی ناشی از اراده خود وی میباشد. مجرم تجاوز به حق را به عنوان حق خود اعلام میکند. جرم او نفی حق است. مجازات نفی این نفی است و در نتیجه تأئید حقی است که مجرم خود، آن را مورد پشتیبانی قرار داده و بر خویشتن تحمیل نموده است.(هگل- فلسفه حق)»
بدون شک در این فرمول بندی مغلطهای وجود دارد. چون که هگل به جای این که به مجرم به عنوان صرف یک معلول، برده دستگاه قضائی، نگاه کند، او را به موقعیت یک موجود آزاد که سرنوشت اش را خود تعیین مینماید، ارتقاء میدهد. با نگاهی دقیقتر به موضوع ما متوجه میشویم که در اینجا، این ایدهآلیسم آلمانی است که مثل اغلب نمونههای دیگر، به قوانین جامعه کنونی قطعیت ماوراءالطبیعهای میبخشد. آیا این دغل کاری نیست که به جای فرد با انگیزههای واقعیاش، به جای محیط و شرایط اجتماعی گوناگونی که فرد را تحت فشار میگذارند، انتزاعی از «اراده آزاد» را– یعنی یکی از میان چندین خصوصیات یک انسان را به جای خود انسان، قرار دهیم! این تئوری با تلقی مجازات به مثابه نتیجه اراده خود مجرم، چیزی جز بیان متافیزیکی «قانون قصاص» قدیمی نیست (حق تلافی با تحمیل مجازات از همان نوع) چشم در مقابل چشم. دندان در مقابل دندان. خون در مقابل خون. صاف و پوست کنده آن که، مجازات چیزی نیست جز وسیلهای که جامعه با آن در قبال تخطی و تخلف از شروط حیاتی خود، صرف نظر از صفات این شرط و شروط، از خود دفاع میکند. اما، این چه نوع جامعهای است که وسیلهای بهتر از جلاد برای دفاع از خود نمیشناسد و وحشیگری خود را از طریق روزنامهای که خود را «سرآمد روزنامههای عالم» مینامد، به مثابه قانونی ابدی جار میزند؟
آقای آ، کوتله، در اثر عالی و عالمانه خود میگوید که:
«ما به طور وحشتناک منظماً بودجهای را برای زندانها، سیاهچالها، سکوهای اعدام و… صرف میکنیم. میتوان، تقریباً به همان ترتیبی که زاد و ولد را پیشبینی میکنیم، نظر داد که چه تعدادی از انسانها دست شان را به خون انسانهای دیگر آغشته خواهند کرد، چه تعداد جاعل وجود خواهد داشت، چه تعداد به زندان افکنده خواهند شد.»
و آقای کوتله واقعاً با قطعیت حیرتآوری در جمع بندی از احتمالات جرم که در سال ۱۸۲۹ چاپ شد، نه فقط تعداد بلکه انواع جرمهای گوناگون در سال ۱۸۳۰ در فرانسه را پیشبینی نمود. این امر که، نه مؤسسات خاص سیاسی در یک کشور بلکه به طور کلی شرایط پایهای موجود جامعه مدرن بورژوائی، بوجود آورنده میانگینی از جنایت در بخشی از جامعه در محدوده ملی میباشد، موضوعی است که آن را میتوان در جدولی که کوتله برای سال ۲۴- ۱۸۲۲ تهیه دیده است، مشاهده نمود. ما در رابطه با مجرمین محکوم شده در آمریکا و فرانسه رقم ۱۰۰ را ملاحظه میکنیم.
سن فيلادلفيا فرانسه
زير ۲۱ سال ۱۹ ۱۹
۲۱ تا ۳۰ سال ۴۴ ۳۵
۳۰ تا ۴۰ سال ۲۳ ۲۳
بالای ۴۰ سال ۱۴ ۲۳
مجموع کل ۱۰۰ ۱۰۰
اگر جرایم در میزان بالائی مشاهده میشوند، چه تعداد و چه انواع آنها نظم و روالی را در یک پدیده مادی بیان میکنند- و اگر آن طور که آقای کوتله اظهار میکند «مشکل است با دقت نظر داد که کدام یک از این دو (دنیای مادی و یا سیستم اجتماعی) مسببینی هستند که تأثیرات خود را در تکرار فوقالعاده منظم این وضع به جای میگذارند، بنابراین آیا ضرورت ندارد که، به جای تجلیل و ستودن جلاد یعنی کسی که انبوهی از جنایتکاران را اعدام میکند تا برای جنایتکاران جدیدی که بوجود میآیند، جا باز شود، عمیقاً خواستار دگرگونی سیستمی باشیم که منشاء و منبع تغذیه جرم و جنایت در جامعه میباشد.*
*برگرفته از سایت سیاهکل