رنج‌ نامه مادر ستار بهشتی

مادر ستار بهشتی با انتشار رنج نامه ای خطاب به مردم ايران گفته: “خدای من شاهد است که با تمام توان دويدم و شيون کردم تا در ميان مسئولين مدعی “اسلام مداری”، گوش شنونده ای پيدا شود و ندای دادخواهی مادری داغدار را پاسخ گويد. مرا اجابت نکردند که هيچ، پرونده ستار مرا در دادگاه عدل اسلامی بستند و تلاش های ما را برای برپایی يک دادگاه عادل، بی پاسخ گذاشتند.”
وی در بخش ديگری از اين نامه به اظهارات بازجوی فرزندش در يک ديدار اشاره می کند و می گويد:”او در برابر ديدگان حاضرين از من عذرخواهی و تقاضای گذشت از شکايت ام را کرد و به من گفت: “ستار را زير شکنجه کشته است”. در نهايت نيز پرونده “قتل عمد” ستار مرا بستند و اعلام کردند که از دست رفتن او تعمدی نبوده است! در عجب ام که اگر عمدی در ميان نبوده است چگونه و چرا قاتل در جلوی چشمان من روايت کرد که ستار را زير شکنجه کشته است، در حالي که او به صورت مداوم به شکنجه گرش می خنديد؟ چرا قاتل از من تقاضای بخشش کرد؟! مگر نه اين که اگر کسی گناهی انجام داده باشد، برای گذشت از گناه اش تقاضای بخشش می کند؟”
وی در بخش پايانی اين نامه سخن اش را با ذکر يک آيه خطاب به دين داران جامعه اسلامی و مراجع تقليد و مسئولين حکومت اسلامی به پايان می برد.

رنج‌نامه مادر ستار بهشتی

متن رنج نامه گوهرعشقی، به دين شرح است:

ملت شريف ايران، مردم آزاده وطن ام
اين صدای لرزان مادری داغدار است که عمرش در اين دنيای فانی رو به زوال است و از قضا حاصل عمرش را در فصل زوال جسم اش از او ستانده اند.”ستار” حاصل عمر من بود که به ناگاه از جلوی ديدگان من پر کشيد و به بهشت خداوند شتافت و “بهشتی” شد. خدای بزرگ را شاکرم که افتخار پرورش چنين فرزند برومندی را به من داد؛ فرزندی که شجاعانه در طلب آرمان های حقيقی و تاريخی اين کشور استبداد زده، قربانی شد و نام اش در تاريخ ايران جاودانه گشت.
خدای من شاهد است که با تمام توان دويدم و شيون کردم تا در ميان مسئولين مدعی “اسلام مداری”، گوش شنونده ای پيدا شود و ندای دادخواهی مادری داغدار را پاسخ گويد. مرا اجابت نکردند که هيچ، پرونده ستار مرا در دادگاه عدل اسلامی بستند و تلاش های ما را برای برپایی يک دادگاه عادل، بی پاسخ گذاشتند.

در روزهای ابتدايی قتل ستار در کنار فردی به نام “حاج آقا مسعودی” که از مسئولين پرونده فرزندم بود، شکنجه گر ستار را نزد من آوردند و او در برابر ديدگان حاضرين از من عذرخواهی و تقاضای گذشت از شکايت ام را کرد و به من گفت: “ستار را زير شکنجه کشته است”. فرزندان عزيزم “ابوالفضل عابدينی” و “حسين رونقی ملکی” بارها اعلام آمادگی کردند که در دادگاه شهادت دهند که ستار را با تن و بدن پاره و کبود ديده اند و آثار شکنجه بر بدن او نمايان بوده است. اما دريغ و درد که دادگاه عدل اسلامی، به جای فراخوانی شاهدان و تحقيق و رسيدگی عادلانه به اين پرونده، يکی از شاهدان (ابوالفضل عابدينی) را به اهواز تبعيد و ديگری را در زندان اوين محبوس کردند و حتی به او اجازه درمان نارسايی های بدن خود را هم نمی دهند، چه رسد به شهادت در دادگاه ستار!

در نهايت نيز پرونده “قتل عمد” ستار مرا بستند و اعلام کردند که از دست رفتن او تعمدی نبوده است! در عجب ام که اگر عمدی در ميان نبوده است چگونه و چرا قاتل در جلوی چشمان من روايت کرد که ستار را زير شکنجه کشته است، در حالي که او به صورت مداوم به شکنجه گرش می خنديد؟ چرا قاتل از من تقاضای بخشش کرد؟! مگر نه اين که اگر کسی گناهی انجام داده باشد، برای گذشت از گناه اش تقاضای بخشش می کند؟

همگان می دانند که من به دنبال فروش خون فرزند مظلوم ام نيستم، چرا که اگر اراده می کردم خون ستارم را معامله کنم، در برابر پيشنهاد “هفتصد ميليون تومانی” سرهنگ ناجا دست و پای ام شل می شد و… کافی بود خواسته آنها را اجابت و در مصاحبه ای علنی اعلام کنم:” ستار در يک تصادف! کشته شده و خبری از شکنجه و قتل در بازداشتگاه نبوده است”. با اين اعلام نه تنها آن مبلغ کلان را دريافت می کردم، بلکه نام فرزندم را در ليست اسامی “شهدای” بنياد شهيد ثبت و از مزايای آن بهره مند می شدم. من دادگاه “صالح وعادلی” در جمهوری اسلامی نيافتم که داد خود را به آن ببرم و تقاضای ستاندن آن را بنمايم به همين علت، در نهايت عزت و افتخار از طرح شکايت مجدد در دستگاه قضايی جمهوری اسلامی، خودداری می کنم و اعلام ميدارم ” قتل ستار بهشتی براساس گزارش پزشکی قانونی و اقرار صريح متهم نزد اينجانب و تقاضای بخشش وی از من به عنوان شاکی پرونده، قتل عمد بوده و دليلی برای طرح شکايت مجدد به اتهام “قتل غير عمد” در دادگاه وجود ندارد”.

و اما صحبت آخرم را خطاب به دين داران جامعه اسلامی و مراجع تقليد و مسئولين حکومت اسلامی با ذکر آيه ای از قرآن به پايان می برم. آنجا که در سوره نساء آيه ۷۵ آمده:
«چرا در راه خدا و در راه مردان و زنان و کودکانی که (به دست ستمگران) تضعيف شده اند، پيکار نمی کنيد. همان افراد (ستمديده ای) که می گويند: خدايا ! ما را از اين شهر که اهل آن، ستمگرند، بيرون ببر و برای ما از طرف خود، سرپرست قرار ده و برای ما از طرف خود، يار و ياوری تعيين فرما!»

اگر هنوز اندک اعتقادی به روز معاد در نزد دين داران باقی مانده است با صدای بلند اعلام می کنم؛ “من، گوهر عشقی، مادر پير و داغدار ستار بهشتی ظلم رفته بر خود و خانواده ام را به بارگاه خدای تعالی واگذار می کنم و در روز حساب و جزا، از تمامی افرادی که می توانستند ياور من باشند و نبودند، به درگاه خداوند شکوه و ناله می کنم و از حق خود در دادگاه عدل الهی به هيچ عنوان گذشت نمی کنم”.

گوهر عشقی

نظر شما در مورد این نوشته چیست؟

در پایین مشخصات خود را پر کنید یا برای ورود روی یکی از نمادها کلیک کنید:

نماد WordPress.com

شما در حال بیان دیدگاه با حساب کاربری WordPress.com خود هستید. خروج /  تغییر حساب )

عکس فیسبوک

شما در حال بیان دیدگاه با حساب کاربری Facebook خود هستید. خروج /  تغییر حساب )

درحال اتصال به %s