از نمایش اخیر اسانلو چه درسی باید گرفت!

از زمانی که منصور اسانلو در تلویزیون اندیشه، برنامه «هم‌صدائی» (۱) ظاهر شد و بعد صاحب کانال تلویزیون، صد هزار دلار(۱۰۰/۰۰۰ دلار) به وی کمک کرد تا به اصطلاح صندوق کمک به کارگران زندانی و معترض را شکل دهد، چند هفته ای می گذرد و در این فاصله نیروها و افراد مختلف با ارائه تحلیل هائی در افشای اهداف پشت این برنامه و نقش اسانلو در این برنامه نوشته و سخن گفته اند. اما آن چه که کمتر به آن پرداخته شده است پاسخ به این پرسش غیر قابل اجتناب می باشد که چرا نیروهای اپوزیسیون و به خصوص برخی از آن هائی که خود را چپ و رادیکال هم می نامند همواره دنباله رو پروژه های شخصیت سازی (همان طور که در مورد اسانلو بود) می شوند و بدون آینده نگری، بر طبلی می کوبند که تجربه نشان داده دیر یا زود علیه خودشان به صدا در خواهد آمد و به همین دلیل هم چوبش را خواهند خورد؟

از نمایش اخیر اسانلو چه درسی باید گرفت!بدون شک در میان نیروها و افرادی که امروز به حق علیه نقشی که اسانلو در پیش گرفته سخن می گویند ، کسانی هستند که چند سال پیش در هر حرکتی نام و عکس اسانلو را حمل می کردند، و امروز به عینه می بینند که نامی را که به پرچم خود نوشته بودند به طور آشکاری بازیچه برنامه های ضد کارگری گشته است.
می بینند که وی تحت عنوان یکی از «رهبران جنبش کارگری» اکنون عملا به ساز بخشی از بورژوازی و حامیان جهانی اش می‌رقصد و نام و وجهه خود را جهت پیشبرد پروژه هائی قرار داده که ضدیت‌ شان با جنبش کارگری و هر آن چه به کار و کارگر مربوط است، امر پوشیده ای نیست. اما این گروه از خود نمی پرسند و یا ترجیح می دهند از یاد ببرند که چنین چرخشی نه اتفاقی و نه غیر قابل پیش بینی بوده است.

این که امروز اسانلو زیر بیرق «همه با هم» و «همبستگی ملی» سینه زده و یا تزهای نخ نما شده ای همچون: «انسانیت فراتر از نگاه های بستۀ طبقاتی می تواند عمل کند» را تبلیغ می کند امر دور از انتظاری از فردی با گذشته وی و روند حرکتی اش نمی باشد. واقعیت این است که وی در شرایط خاصی از تحولات جامعه با تفکر توده ای وارد پروسه تلاش برای ساختن سندیکای شرکت واحد شد، اما به دلیل عدم تحمل این تلاش از سوی دیکتاتوری حاکم، اراذل و اوباش حکومتی در ابتدا ضمن ضرب و شتم وی، به طور وحشیانه ای قصد بریدن زبانش را داشتند و بعد هم رسما دستگیر و زندانی شد.
اسانلو در زندان هم که بود از جناح اصلاح طلب جمهوری اسلامی دفاع نموده و کارگران را دعوت می کرد که در انتخابات به آن ها رای دهند. روشن است که چنین کسی وقتی که پایش به خارج از کشور برسد عجیب نخواهد بود که سر از تلویزیون رها «موج سبز» امیر حسین جهانشاهی در آورد که آشکارا در خط امپریالیست ها گام بر می دارد، و این دار و دسته از وی به عنوان مسئول «ستاد هماهنگی فعالان کارگری در موج سبز» نام ببرند. اقدامی که تازه پس از سه هفته وی را مجبور کرد تا اعلام کند که به هیچ «حزب، سازمان و رسانه‌ای» وابستگی نداشته و آن چه از سوی وی گفته شده نتیجه یک «سوء تفاهم» می باشد. طبیعی است که چنین فردی با چنین دیدگاه هائی در ادامه فعالیت اش بدون «سوء تفاهم» در کنار محسن سازگارا می نشیند و سرانجام هم فرد مورد اطمینان و اعتماد صاحب تلویزیون اندیشه معرفی شده و مسئولیت پخش کمک صد هزار دلاری نامبرده را پیدا کند و آن گاه برای «انسانیت» سرمایه داران در مقابل دوربین تلویزیونی و دیده هزاران هزار کارگر بی‌کار و گرسنه و به جان آمده از مظالم همین سرمایه داران و دولت و نظام حامی آنان، اشک هم بریزد؟

به واقع آن چه از نمایش کنونی اسانلو و چگونگی برخورد برخی از نیروهای مدعی چپ به این مسئله باید آموخت نه صرفا درک تلاش بورژوازی امپریالیستی برای نفوذ در جنبش کارگری و فاسد کردن آن هاست که واقعیتی انکار ناپذیر می باشد؛ بلکه این امر است که نیروهای انقلابی و چپ نباید انرژی خود را در برنامه های چهره سازی ها و شخصیت پردازی هائی از این نوع به صرف این که طرف کارگر است، صرف نمایند. وظیفه نیروهای چپ و انقلابی اساسا دفاع از خواست ها و مطالبات طبقه کارگر و کلا جنبش کارگری و یافتن راه اصلی برای از بین بردن موانع سازمان یابی این طبقه و سرکوب مبارزات آن در شرایط دیکتاتوری حاکم می باشد.
پرونده اسانلو ظاهرا برای خیلی از چپ های انقلابی عملا بسته شده اما آیا آن‌ها یاد می گیرند که دفاع از جنبش کارگری را به دفاع از افراد – افرادی که عملا هم در چنگال رژیم جمهوری اسلامی و وزارت اطلاعات اهریمنی آن گرفتارند – تقلیل ندهند و هر روز نام و عکس یک کارگر زندانی را که مورد تبلیغ رسانه های مختلف قرار می گیرد، بر سینه نزنند؟ به نظر می رسد که توجه به این واقعیت یکی از مهمترین درس های این تجربه است که صرف نظر از این که اسانلو چه سرنوشتی پیدا کند هم چنان باید راهنمای حرکت نیروهای مدافع طبقه کارگر قرار گیرد.

اگر هواداران آرمان های انقلابی طبقه کارگر فراموش نکنند که به جای بالا بردن عکس فلان کارگر زندانی که ممکن است مورد احترام هم باشد، باید خواهان آزادی همه کارگران زندانی شوند و در کنار آن به افشای تلاش امپریالیست ها در نفوذ در جنبش کارگری و راه ها و روش های این امر بپردازند، آن گاه چهره هائی نظیر اسانلو قادر نخواهند بود به مدد همین تبلیغات کوته فکرانه ای که توسط برخی از نیروهای ظاهرا چپ و مدافع کارگران انجام می گیرد، ضربات جان‌کاهی به مبارزات و جنبش کارگران وارد سازند.

واقعیت این است که به موازات تداوم و تشدید بحران اقتصادی – سیاسی در جامعه تحت سلطه ما که موجب رشد جنبش های اعتراضی و به ویژه رشد مبارزات کارگران علیه نظام وابسته حاکم شده سال هاست امپریالیسم آمریکا همگام با بقیه امپریالیست ها در صدد نفوذ در جنبش های اجتماعی در ایران می باشد. از جنبش زنان گرفته تا جنبش ملل تحت ستم و از جنبش دانشجوئی گرفته تا جنبش کارگری؛ خلاصه در همه جا امپریالیست ها می کوشند تا با به وجود آوردن و تقویت مادی و معنوی نیروهای وابسته به خود مهره های خود را داشته و برای هم‌فکران خود فضا سازی کرده و چهره های مطلوب خود را در هر حوزۀ حرکات اعتراضی و ظاهرا اجتماعی شکل دهند. اهمیت پیشبرد پیگیرانه این سیاست ضد انقلابی برای امپریالیست ها به حدی‌ست که ما شاهد بودیم که آنها حتی از مسئله کشتار زندانیان سیاسی هم که اتفاقاً در زمان وقوع آن فاجعه مهر سکوت بر لب زده بودند نیز نگذشتند و دیدیم که با کارگردانی محافل و مهره های شناخته شده امپریالیسم و البته با کمک نیروهای خودی جنبش، آن ها چگونه برای ما «تریبونال دادخواهی» هم علم کردند؛ و یا با خرج میلیون ها دلار «پارلمان موقت در تبعید آذربایجان جنوبی» سرهم کردند و در هر مورد هم از قرار دادن تریبون های خود در اختیار چنین «چهره» گانی دریغ نورزیدند. در جریان فضا سازی و پیشبرد چنین سیاستی ست که می بینیم یک روز زندانی را با پابند در تخت بیمارستان نشان می دهند و روز بعد در حال اعتصاب غذا و یا انتشار «مانیفست» های به اصطلاح ضد حکومتی، آن هم از داخل زندان. آن هم در شرایطی که بسیاری از انسان های مبارز و فعالین کارگری تنها به دلیل بیان واقعیات و مطالبات بدیهی کارگران و خلق های تحت ستم، در زیر شکنجه، قصابی شده و بدون این که نامی از آن ها انتشار یابد به قتل می رسند.

این همه در شرایطی رخ می دهد که هر از چند گاهی «فعال» سیاسی ای را در داخل کشور دستگیر کرده و در حالی که صدها زندانی سیاسی بدون مطرح شدن نامی از آن ها در سخت ترین شرایط به سر می برند، ناگهان نام و عکس این افراد حتی در زمانی که در زندان هستند به روی آنتن می رود و خیلی ها هم ساده دلانه برای این افراد کف می زنند و از آن بالاتر اعلامیه های غرای آن ها که از سیاه چال های جمهوری اسلامی و با شعارهای بلند بالا در نابودی نظام سرمایه داری تزئین و به بیرون صادر شده را توزیع کرده و در فضای مجازی پخش می کنند. بدیهی ست چهره هائی از این نوع وقتی که پایشان به خارج از کشور می رسد از رسانه های امپریالیستی سر در می آورند و گاه بر اثر بالا گرفتن اختلافات شان حتی نوار مکالمه شان با ماموران وزارت اطلاعات که بازجوی آن ها بوده اند، در دسترس همگان قرار می گیرد! بنابراین آن چه قبل از هر چیزی باید از این روند ها آموخت این است که به هیچ وجه نباید دنباله رو سیاست چهره سازی های کاذب شد.

تا آن جا که به جنبش کارگری و مبارزات دلاورانه کارگران ایران باز می گردد به خصوص باید توجه کرد که اگر تا دیروز آمریکائی ها به طور مثال از طریق ارگان هایی نظیر «سولیدارتی سنتر» جهت نفوذ در جنبش کارگری گام برمی داشتند، امروز با توجه به ابعاد وسیعی که اعتراضات کارگری در ایران پیدا نموده و با توجه به نقش غیر قابل انکاری که مبارزات طبقه کارگر در تغییر اوضاع نکبت بار کنونی دارد، فعالیت های امپریالیست ها نیز نه تنها فزونی یافته بلکه اشکال و روش های گوناگون و پیچیده تری هم یافته است و در نتیجه، برخورد با این واقعیت هوشیاری دو چندانی را از نیروهای واقعاً طرفدار طبقه کارگر طلب می کند. تنها توجه به این نکته در سخنان مجری برنامه تلویزیون اندیشه در زمانی که اسانلو را در جریان هدیه و یا «ذکات» صد هزار دلاری قرار می داد خود به اندازه کافی گویای وضع کنونی است. او به سرمایه داران و متمولین هشدار می داد که اگر کمی از سرمایه خود را صرف معیشت خانواده کارگران زندانی و معترض نکنید با شورشی غیر قابل کنترل مواجه خواهید شد. عین جمله او چنین است: «این در واقع یک هشدار است. یک ضربه بیدار شونده است به سرمایه داران و پولدار های ایران. کارگران را دریابید قبل از این که کار به جائی برسد که نتوانید کمک هائی که آرزو دارید را بکنید. سرنوشت دردناکی در انتظار کسانی می باشد که فقط به مال ومنال و منافع شخصی خودشان به هر قیمتی فکر می کنند.»
این سخن به حد کافی شدت هراس و وحشت حافظین نظام سرمایه داری در شرایط کنونی از رشد و گسترش جنبش های کارگری را بر ملا می سازد. درست این خوف و هراس نمایندگان امپریالیست ها به مثابه سرمایه داران جهان‌خوار است که باعث می شود آن ها بکوشند مقاصد ضد کارگری خود را با نفوذ در جنبش کارگری با نام خود کارگر به پیش ببرند.*

۱- تلویزیون اندیشه برنامه «هم‌صدائی» به تاریخ ۲۰۱۴/۵/۲ (برابر با ۱۲ اردیبهشت ۱۳۹۳)
http://andisheh.tv/index.php/hamsedaee

*برگرفته از سایت سیاهکل (سرمقاله پیام فدایی، شماره ۱۸۰)

پخش صوتی سرمقاله پیام فدایی شماره ۱۸۰ تحت عنوان «از نمایش اخیر اسانلو چه درسی باید گرفت!»

یک دیدگاه برای ”از نمایش اخیر اسانلو چه درسی باید گرفت!

  1. آذری عزیز، بازهم که فقط در کامنت آخر یک کامیون فحش دادی و پیشاپیش، دیگران را در صورت پذیرش نوشتهای من متهم به خامی کرده ای، آنهم خام تر از من؟!

    موارد بالا در بضاعت پیشیبه شما نبود، من هم می دانم هرآنچه درپیشینه شما نباشد فلسفه وجودی ندارد و اساسن جهان باید مشروعیت و اعتبار خود را پس از تأییدات آن حضرت دریافت کند و اگر در آرشیو اعلان شده شما موردی موجود نباشد از اساس نبوده است.
    با سپاس از بازنشر مطالب بنده با تکنیک کپی، پست و تزیین مقدمه و مأخره آن مطالب به ناسزا، حال بنده ناسزای شما را در خوانشی مثبت جهت پرهیز از اسائه ادب روی به شما باز می گردانم که:
    ای مبارز پخته!
    ای روزی دهنده دیگران!
    ای بی دُم!
    ای دارایِ نظمِ فکری و سیاسی!
    ای رفته در بهشت اندیشه!
    ای در نوسان نبوده مثل پاندول، میان فرخ نگهدار و مهدی سامع!
    ای بی تناقض!
    ای در وحدت مانده!
    ای دشمن امیر حسین جهانشاهی و دُرمانی ها!
    ای دشمن سرمایه جهانی و امپریالیسم….!

    آذری جان کمی انصاف! فقط برای دادن این همه فحش، مدعی زحمت شده ای؟!(در جمله زحمت ما میداری) گیرم که باعث زحمت شما شده باشم و عِرض خود برده باشم، شما هم در آنچه زحمت! مدعی شده ای، وقتی پاسخ اصل سوأل را نمیدهی و در موقع درد، زردک میخواهی، حُکمت کم فروشی است، پس ارزان حساب کن، مشتری شویم اخوی.
    ضمنن در مورد «خیزشِ» مردم شوخی نکن که اینان همان به احتمال، مردمانِ خامی، خام تر از من بوده اند و در کسوت جنبش سبز اینک در جنبش بنفش مانده اند و بی معرفتها شما را در جنبش سُرخ، تنها گذاشته اند!
    شما نگران کسب اطلاعات نادری ها و سپاه پاسداران از من نباشید زیرا آنان با شریکانی مثل شما در عمل، برای منکوب کردن امثال اسانلو و قطع هرنوع کمک مالی یا معنوی از خارج به داخل با انشایی عین به عین مشابه با انقلابی ضد امپریالیست!(حاج حسین شریعتمداری) نیازی به اطلاعات من ندارند.

    گفته اید ما در دوسوی جایگاه سرمایه داری هستیم، یکی چشم به ابوما و دارودسته اش دوخته ایم و دیگری در سوی دیگرش چشم به ادواردو جولیانی و مک کین و جان بولتون ، یکی با دستبند و کمربند و پای بند سبز در صدد تحمیق و تخقیر دوبارۀ مردم است و دیگری با نام تحریم و تهدید و فشار وتا پای اعمال قهر بر علیه مردم ، ولی بنام مردم و بنام انقلاب…
    این قبول زحمت بفرمایید و بگویید شما در آنسوی نمایندگی پرولتاریا و یا خلق قهرمان ایران در چه سویی قرار دارید؟ و سوی شما چگونه کار می کند و مکانیزم این «سوی» خود را توضیح دهید و از شستن اینجانبان، یک اینبار را پرهیز کنید و به توضیح آنچه خود کرده اید لطف فرموده بسنده فرمایید.

    حال شما با دادن پاسخ به پاراگراف زیر،(مندرج در کامنتهای بالا) به خود فرصتی بده تا از خواب سنگواره فسیلی، بیرون بیایی و شاید آن کنی که باید می کردی؟ و ماهم عِرض نبریم و شما هم در زحمت نمانید؟؟!
    ما می گوییم محصول آنچه نوشتید منصور اسانلو است که شما او را لابی گذار به امپریالیسم نامیدید، حالا شما بنویسید محصول کار 30 ساله شما چه بوده یا در چه مرحله ای است؟ یا هرآنچه مفید می دانید بنویسید تا ما در این بحث متوجه کرده های شما و ناکرده ها و خیانتهای خود بشویم.چریکهای فدایی خلق در طی این 30 سال چه کرده اند؟ بعنی از سال 63 13 تا امروزکه ما و امثال منصور به عنوان کارگر مورد وثوق شما نبوده ایم و مایه ننگ طبقه کارگر شما شده ایم؟ حالا شما از افتخارات 30 ساله بگویید و من به چشم منت، خواننده هستم.
    من در بالا پرسیدم و شما پاسخ ندادید: ….اینبار آدرس ستادهای عملیاتی خود در مناطق آزاد شده چریکی را بدهید تا جوانان به آنجا بشتابند یا راهی برای پیوستن به شبکه های فراگیر کارگری سُرخ موجود در کارخانه ها را رهنمون شوید و یا اشخاص کاریزماتیک و فرهیخته خود را معرفی کنید که با اشارت آنان طبقه کارگر دست از کار بشوید و موجب اعتصاب سراسری شود… و با وجود شما و رفقایتان کسی دیگر به راه سبز و بنفش منحرف نشود وهمه پایداریِ سُرخ را از شما فرا گیرند.

    لایک

  2. کامنتی به عنوان نقطه پایان بر فرمایشاتی متناقض و فرصت طلبانه .
    آقای قاسمی شاملو را عبارتی است که میگوید سخت است فهماندن چیزی به کسی که برای نفهمیدنش پول میگیرد و شاید در تکمیل و تداوم این عبارت احمد شاملو باید افزود ، سخت تر است فهماندن چیزی به کسی که برای نفهمیدنش به سیاست و تاکتیک تحمیق و تحریف روی آورده و برای اثبات خود زمین و زمان را به هم بافته و در انتها نیز با آویزان شدن از فرهنگ نهیلیستی بر درو پنجرۀ کامیون و جاده فرمایش میفرماید که گشتم نبود ، نگرد نیست و قص علیهذا . اقای قاسمی باید با توجه به آخرین فرمایشات بسیار نغزتان به حضورتان رساند که :
    1) شما نه تنها لودگی و مزه پرانی را با مثلا توانائی پلمیک و جدل سیاسی برابر گرفته اید ، بلکه هر چه بیشتر به خود فشار می آورید لوس بازی و تشکر از خود نیز به عنوان بخشی از روش و منش شما در ارائۀ فرمایشاتتان خودنمائی می کند ، به عبارات خود نگاهی بیندازید : ( این عبارات از شماست – کامنت اول جهت تسویه حساب و آشتی: جناب آذری، درکتان میکنم برادر که دردتان آمده باشد زیرا عادت نداشته اید…… و …… ولی جان هرکس دوستداری وقتی مزه میریزی و من پاسخ نمکت را میدهم با نسبت لودگی به من ترش کردگیت را حاشا نکن. ) میبینید این جملات فقط از روح و روانی با اشکالات عدیده و تحت فشار تراوش میکند که با زبان بی زبانی نیاز خویش به تائید موجودیت و حضور خویش را میطلبد و به جّد میگویم که اگر شخصا شناختی حضوری از شما داشته و در حد امکان و توانائی ام بود از هرگونه کمکی برای کسب آرامش روحی و روانی آسودگی خاطرتان دریغ نمیکردم.
    2) حیرت آور است این همه اعتماد بنفس و تائید خویش در شما تا جائی که فرمایشات ضد و نقیض و توام با انواع اوهام و آرزوها و اتوپیای ذهنی خویش را مطلب بحث انگیز سیاسی و تئوریک در کامنتها یتان میخوانید . باید دوباره به شما یادآور شد که شما علاوه بر عدم برخورداری از هرگونه سازمان فکری مبتنی بر روش شناسی نظری ، هیچ شناختی از مقولۀ تئوری نداشته و فرمایشاتتان به زبان جوانان امروزی اهل بحث و گفتگو و یا دارای گرایش سیاسی دلنوشته یا دلنوشته هائی است که در پس سالها فشار و سرکوب و حرمان و صبرو انتظار در شما سر بر آورده و گاه و بیگاه و در فرصت هائی مغتنم از درون شما بیرون میتراود ، انهم با کلی تناقض و تحریف که وقتی با تعمد خودنمائی مجال بروز میابد ، دیگر عملا و نظراٌ هر گونه انگیزۀ پاسخگوئی در همان قد و قوارۀ فرمایشات خودتان را برای تخفیف تحمل فشار بیشتر به روح و روانتان، از انسان سلب میکند .
    3) وقتی که انسان زیادی نسبت به خود مطمئن بوده و خودش را تحویل بگیرد چنان میشود که در کامنتی به فاصلۀ زمانی یک روزه ادعاهائی تحریف شده و تا مرز دروغگوئی را برای اثبات خویش به شکل سیاه بروی سفید به ثبت رسانده و در کامنت بعدی بدون هرگونه ابائی به تحریف همان ادعاها مبنی بر فاکتهائی تاریخی پرداخته و دو قورت و نیمش هم باقی میشود که آقای قاسمی گشته اند و شما نیز نگردید که اصلا در قدّ و قواره تان نیست چیزی بیابید چرا که ، آقای قاسمی خود تاریخ و منبع و ماخذ همۀ داده های موجود بوده و نامشان حجت است ، به دسته گلی که در مورد جبهۀ ملی و همکاری مجاهدین و چریکها در دورۀ رفیق حمید اشرف در هر دو کامنتتان آب داده اید توجه کنید ، خواهید دید چه میگویم . داخل پرانتز فرمایش شما در کامنت ماقبل آخر شماست با استناد به نوار گفتگوهای مابین دو سازمان چفخا و مجاهدین م-ل : (اگربه متن مکالمات حمید اشرف در نوار درج شده اخیرعنایت بفرمایید متوجه می شوید که ارتباط جبهه ملی ایران با چریکها هیچگاه قطع نمی شود و چریکها از حمایتهای لجستیکی و سیاسی آنان در داخل و خارج کشور استفاده می بردند و از عباراتی چون بوژوا- امپریالیسم، علیه آنان استفاده نمی کردند چراکه باورعلمی داشتند، نه فرقه ای، حمید اشرف با تقی شهرام علیرغم ابراز م ل شدن وی همراهی نکرد و حمید اشرف این سنت را پای گذاری کرده بود که افرادی ازمجاهدین با حفظ مواضع ایدئولوژیک دینی خود میتوانستند وارد تیمهای چریکها شده تا بتوانند در فرصتی مناسب به مجاهدین وصل شوند و امر مبارزه حتا برای همان یک داوطلب تعطیل نگردد، یا برعکس آن که در مواردی واقع شده بود(ورود یک فدایی در تیمهای مجاهدین) وی همکاری دو سازمان را تحت شعاع حرکت شهرام نکرد با توجیه آنکه وی دعوی مارکسیسم دارد چرا که او فرق مبارزه سیاسی با کُنش فرقه ای را میدانست.) و پس از توضیحات لازم که جناب جبهۀ ملی مّد نظر شما تحت عنوان جبهۀ ملی خاورمیانه رفقای جوان و بخش دانشجوئی خارج کشور جبهۀ ملی بودند که طبق ادعای خود و در پی بی عملی و حرافی اعضای رهبریشان ارکان موجودیت و هدایت خود را خویش به گردن گرفته و پس ار دوره ای فعالیت با نام جبهۀ ملی خاورمیانه با گرایش مارکسیستی ، لنینیستی ، به گروه ستاره تغییر نام داده و پس از گذارندن دورۀ کوتاهی تحت عنوان پروسۀ تجانس با سچفخا برای اتحاد نظری و سازمانی که جریان رفیق منوچهر حامدی و شهادتش در پایگاهی از فدائیان در رشت را شامل میشود و عدم توافق و اتحاد با سچفخا به گروه اتحاد کمونیستی تحول یافته و در دورۀ قیام بهمن پنجاه و هفت تحت عنوان سازمان وحدت کمونیستی به ایران بازگشته و به فعالیت پرداختند که این جناب حسن ماسالی علنی ترین چهرۀ آنان در اروپا و روابط بین سازمانیشان بوده و رفیق فواد عرب اولین مسئول آموزش نظامی پیشمرگان کومله در کردستان بعد از قیام برجسته ترین فرد نظامیشان بود که در نبردهای کردستان به خاک افتاد و حال شما باز با همان اصرار و تاکید خاص خوتان در کامنت بعدیتان اضافه میکنید که : داخل پرانتز از شماست (جبهه ملی ایران همیشه از فراکسیون های مطرح کنفدراسیون جهانی محصلین بود و فعال در فهالیتهای دهه 40 و 50 و اگر حمید اشرف از جبهه ملی نام میبرد و شما در تفسیر، شأن نزولیتا، اشاره به گروه ستاره دارید(شاید منظورتان ستاره سُرخ باشد، نباشد هم فرقی ندارد) در این قِسم سخنان، رفیق حمید اشرف(با جسارت از شما برای به خود اجازه دادن جهت بکارگیری صفت رفیق) واضح است و جزو مطالب صریحه نه مکنونه! بعد تفاوت عملی شما با آنچه فرصت طلب و بی عمل در خطاب به جبهه ملی خواندید چیست؟ تمام کتابها و جزوات آن بخش(شامل گزارشات جنبش رهایی بخش تا ظفار تا کتاب کمونیسم محلی…) همه با «امضای جبهه ملی ایران» بود، بگذریم از تهیه پاسپرت و مدارک جعلی برای اعضا. ) و حتی بدون کمترین اگاهی تا جائی که فرق بین گروه ستارۀ سرخ داخل ایران را که رفقائی چون دکتر غلام ابراهیم زاده و علی شکوهی و حسین عزتی کمره ای و بسیاری دیگر را در بر میگرفت ، تاکید دارید که خدا یکی است و جبهۀ ملی یکی است و حرف هم حرف سرکار است و لحظه ای را می افرینید که مصداق حرف شاملو میشوید . مدعی میشوید که : داخل پرانتز از شماست ( حمید اشرف این سنت را پای گذاری کرده بود که افرادی ازمجاهدین با حفظ مواضع ایدئولوژیک دینی خود میتوانستند وارد تیمهای چریکها شده تا بتوانند در فرصتی مناسب به مجاهدین وصل شوند و امر مبارزه حتا برای همان یک داوطلب تعطیل نگردد، یا برعکس آن که در مواردی واقع شده بود(ورود یک فدایی در تیمهای مجاهدین) وی همکاری دو سازمان را تحت شعاع حرکت شهرام نکرد با توجیه آنکه وی دعوی مارکسیسم دارد چرا که او فرق مبارزه سیاسی با کُنش فرقه ای را میدانست. ) و وقتی به شما گوشزد میشود که به هیچ وجه و بنا به دلایلی معین چنین نیست انگار نه انگار که شما از حمید اشرف حجت اورده اید ، بدون اینکه به روی مبارک بیاورید زمین و زمان را به هم دوخته و پای رفیق خسرو گلسرخی ومنتقدین سبکسرش را به میان میکشید تا با گردو خاک و اتخاذ تاکتیک تحمیق مدعی شوید که : باز فرمایشات داخل پرانتز ازشماست (در باب همکاری چریکها و مجاهدین، نگاران نشوید عزیز، با پذیرش آن خاطرات ذهنتان مغشوش نشود که مرزهای جنبش خدشه دار میشده! و…………… داستان گلسرخی وووووو گزارشی از جزئیات عملیاتی که تهران را به یک شبه جنگ داخلی فروبرد یافت نمی شود، عملیاتی که صدها تن در آن کشته شدند(منبع مجاهدین 92 تن در درگیری، تا 300 تن در پایان روز). جدا از تلفات مردم و پاسداران اما همه آنچه در رسانه مجاهدین وجود دارد تبلیغات و تجلیل از یک تظاهرات مسلحانه است که معلوم نیست با چه برنامه ای انجام شده و همینطور در منابع رژیم.
    یک عملیات تمام عیار که در آن 13 نقطه از محورهای مرکزی تهران توسط آنان و نفراتی داوطلب که از تشکیلات تهرانِ چفخا به آنان پیوسته بودند تصرف شد و قرار بود آن عملیات تا سرنگونی رژیم بدون طرح و کوروکی برای عقب نشینی یا فرار، ادامه یابد که نشد آنچه باید میشد. دنبال تأییدیه از رفیقان بالا نگرد، نیست!…………. . در ادامه … 20 سال بعد….. فرزند فرد مجاهد یا آذری که از قاسمی موارد بالا را بشنود به قاسمی دروغگو میگوید زیرا با دادهای سازمانی نمی خواند!) و یکباره سنت حمید اشرف و عدم تمکین و وقع نهادن وی به تقی شهرام ووووووو میشود تجربۀ شخصی آقای قاسمی که تازه افراد داوطلبی از چفخا (چریکهای فدائی خلق ) را در برمیگیرد که در عملیات 5 مهر شصت شرکت داشته اند و شما هم نگرد نیست و فقط آقای قاسمی از این امر مطلع است و بچه های بالا هم (<>این بچه های بالا را بسیار بامزه قید کرده اید آقای قاسمی ، جدا مایع تنوع و شیرینی در نوشته های دلتان شده است) حتی خبر ندارند و بیکباره سنتی که به زعم اقای قاسمی ، حمید اشرف به عنوان پرنسیپ در سچفخا بنیانگذارده بوده تا اعضای سازمانهای مجاهدین و فدائیان در تیمهای یکدیگر مشارکت و همرزمی کنند تبدیل میشود به شرکت داوطلبانی از فعالین چفخا در عملیات مجاهدین در پنج مهر که شاهدش هم خود آقای قاسمی است و نباید بدنبال فاکت و سند گشت که نیست و سیاستگذاری و تاکتیکهای تبلیغی مجاهدین در انتشاراتشان مبنی بر فلان عمل و بیسار عمل و خیزش سال هشتاد و هشت هم دال بر استتنتاج و استنادات مستدل آقای قاسمی است ، راستش آقای قاسمی به جدّ خدمتتان عرض میکنم که این عمق و گستره از میزان اطلاعات وفرمایش و خرج انها توسط شما میتواند از جانب محمود نادری و عبداله شهبازی برای شما دردسر ساز شده و خدای ناکرده برای بهره برداری از این همه اطلاعات دقیق و مستند مورد اجحاف واقع شوید ، قدری محتاط باشید . اقای قاسمی این قرمایشات شما بدون هرگونه شناخت و برآمده از اوهامات و عواطف و احساسات و آرزوها و دریافتهای نیم بند و ضدو نقیض و بی حساب کتاب شما انقدر مغشوش و بی اعتبار است که هر گونه مکث برای پاسخگوئی در جهت اثبات و یا عدم اثبات آنها صرفا اتلاف بیهودۀ وقت و در دام هجویات افتادن است ، ظاهرا گویا شما را توهم برداشته است که خیلی میدانید و در بطن و مرکز ثقل حرکات و اعمال جنبش قرار داشته اید ، ولی هر ذهن حتی قدری اشنا با مسائل جنبش به بیمایگی و عدم اعتبار فرمایشاتتان پی خواهد برد و میبرد و نگارنده از توضیح و واضحات بیشتر در مورد اشفتگی این ادعاهایتان میگذرم .
    4) آقای قاسمی شما در امتداد عدم برخورداری از آگاهی و دانش سیاسی مکفی ، و در تلاش برای اثبات خویش از موضعی طلبکار و مثلا نگاهی از بالا به مخاطب و یا مخالفتان چنان بر طبل داخل و خارج و پراتیک و تئوری ، زندان و زبان بریده و سیاسیت میکوبید گویی زمین و زمان به حضور شریف شما بدهکارند و وقتی فردی (رفیق شاهین ) از شما در مورد مواضع کارگران زندانی با اسم و ادرس دقیق پیرامون آقای اسانلو میپرسند ، مانند همان استنادات و فاکتهایتان در مورد حمید اشرف و جبهۀ ملی و همکاری فدائیان و مجاهدین ، خودتان را به ناشنوائی زده و بیکباره منکر همۀ روش و منش و ادعاهای مبارک خویش شده و باز طرف حسابتان را بدهکار میسازید که اصلا مگر این سه نفر یا سی نفردیگر اسانلو را تائید کنند در یافته های ارزشی سیاسی ایدئولوژیک شما از اسانلو تغییری حاصل میشود و قس علیهذا که در این رابطه به شما میتوان گفت عرض خود میبرید و زحمت دگران می افزائید .
    5) . در انتها باید دوباره خاطرنشان ساخت که جناب قاسمی شما ظاهرا آدرس را عوضی آمدید ، شما یا جدا نمیدانید و یا امیدوارید که دُم خروس فرمایشاتتان پیدا مباشد ، ولی جناب قاسمی شما با تمام فرمایشاتتان و در عدم برخورداریتان از نظم فکری و سیاسی در برزخ اندیشه و عمل و گفتار و کردار و نگاه آقایان فرخ نگهدار و مهدی سامع در نوسان و پاندول هستید ، وجه اشتراک همۀ شمایان از نوع قاسمی و اسانلو و سازگارا در این است که در دو سوی یک جایگاه و پایگاه طبقاتی معین که سرمایه داری اش مینامیم و کارگزارانی چون امیرحسین جهانشاهی ها و دُورمانی ها دارد ایستاده اید که یک سویش چشم به اوباما و دارو دسته اش دوخته است و سوی دیگرش چشم به ادواردو جولیانی و مک کین و جان بولتون ، یکی با دستبند و کمربند و پای بند سبز در صدد تحمیق و تخقیر دوبارۀ مردم است و دیگری با نام تحریم و تهدید و فشار وتا پای اعمال قهر بر علیه مردم ، ولی بنام مردم و بنام انقلاب ، بروید جناب ، بروید و دام و دلنوشته هایتان را در رهگذر عناصری که خامتر از خویش مییابید قرار دهید ، روزیتان را جای دیگری جستجو کنید .

    لایک

  3. میبینید آقای آذری، من اینبار نمی خواستم بگویم شما به کجا زده اید؟ ولی شما اصرار دارید بگویید من به کجا زده ام، که به رُخم بکشید، به کاهدان و شما دو دستی به باسن پلنگ زده اید! باشد ما ادعاعی نداریم آقا، کاهدان از آن ما و باسن پلنگ ازآنِ شما ولی جان هرکس دوستداری وقتی مزه میریزی و من پاسخ نمکت را میدهم با نسبت لودگی به من ترش کردگیت را حاشا نکن. ما شما را شاد می خواهیم رفیق، نه مُکدر.
    آخر با توجه به بلند شدن بوی الرحمان جمهوری اسلامی، چنانچه بخواهید آن را به «مرگ ببرید با هر جناح و دسته» اگر تا روز واقعه شاد نمانده باشید، ممکن است نتوانید بشوید، حتا حریفِ یک نیمدسته. بگذریم، چون شما بانمکید ما هم، خوب یا بد، رقابتی کردیم از جنس نمکی.
    بنده همۀ تأکیدم به آن بوده و هست که بحث از حمله شخصی خارج شود و ادله تحلیلی مطرح گردد، امّا شما به طبق سنت استنطاق، به طرح موضوع و سوأل و پاسخ علاقه ندارید بلکه به طراح سوأل و ویژگیهای فردیِ انگیزۀ یحتمل، شوم سوأل کننده علاقه دارید چراکه پُل پوتیسم ذاتی و تا مغز استخوان نشسته در جانتان برای ایده ارزشی قائل نیست که برای پاسخ به انتقاد به ایده ارزش قائل باشد. باید به جای پاسخ گریبان پرسشگر را گرفت تا ثابت شود چه غرض و هدفی از زیر سوأل بردن قهرمانان داشته؟ و اگر مثلن در دنیای مجازی مقدور نشود از همان چند سطر سوأل که میشود به اندازه 20 جلسه دوساعته طراح سوأل را روانشناسی کرد و حُکم معلولیت ذهنی او را تا اطلاع ثانوی صادر کرد تا در روز کشفش به حسابش رسید.
    ای آقا، بجای این همه تفسیر از نادانسته ها و ابعاد سیاه شخصیتی اینجانب که وقتی خواستم فقط لغات بکار رفته در آنرا لیست کنم خودش یک کیفر خواست بلند و مطول دادگاه انقلاب اسلامی شد، پشیمان شدم.
    شما جای این تک نویسی ماهرانه که گویی در تدوین چونانی بسیار مسبوق به سابقه و مجرب هستید، جواب سوألها را داده بودید، پرونده بسته شده بود. یاد رِندِ محصلی افتادم که کاغذ تقلبش از جزوه استاد مفصل تر بود و همیشه برایم سوأل بود که چرا اصل درس را نخوانده؟
    چنان تکنویسی در باب رذالت طرف میکنید که هر پزشکی باید قانع شود به معلولیت بیمارتان و هر قاضی با این تک نویسی گز نکرده ما را اعدام میکند، آخ که چه احساس امنی دارم و چه شانسی دارم این دنیا مجازی است.
    شما 175 خط مطلب نوشتید 55 خط آن تفسیر روان نژندی من است و فحشِ شیکِ سیاسی ایدئولوژیک که تسویه حساب نیست، اشتباه نکرده باشم صورت حساب است؟ البته از بهداشتی بودن فحاشی شما سپاسگزارم و جهت تأثیر آن فضل به این رذل، از واژگان و جملات تکراری آن، اگر جسارتن بکاهید، بیشتر می تحصیلیم!
    من که خدمت شما معروض شدم شما این همه نداشته و ندانسته های ما را رها کن و به بزرگی خود، مغرضی، لودگی و همه آنچه تکرار آن وب خوان را(ببخشید، دیگرفرقش با سایت را آموختم) خسته میکند به بزرگی خود ببخش و من و شاهین عزیز را که آمده سیاسی شود از داشته های خود، آگاه ساز که به منت پذیرایم.
    آذری عزیز، اشاره میکنم به چند نکته ای که قابل دانسته ای برای پاسخ و جالب است همان نکته ها هم مربوط به وقابع و اسامی افراد است یعنی بازهم، پرونده مبارزان نه ادله مبارزه، غنیمت است.
    جبهه ملی ایران همیشه از فراکسیون های مطرح کنفدراسیون جهانی محصلین بود و فعال در فهالیتهای دهه 40 و 50 و اگر حمید اشرف از جبهه ملی نام میبرد و شما در تفسیر، شأن نزولیتا، اشاره به گروه ستاره دارید(شاید منظورتان ستاره سُرخ باشد، نباشد هم فرقی ندارد) در این قِسم سخنان، رفیق حمید اشرف(با جسارت از شما برای به خود اجازه دادن جهت بکارگیری صفت رفیق) واضح است و جزو مطالب صریحه نه مکنونه! بعد تفاوت عملی شما با آنچه فرصت طلب و بی عمل در خطاب به جبهه ملی خواندید چیست؟ تمام کتابها و جزوات آن بخش(شامل گزارشات جنبش رهایی بخش تا ظفار تا کتاب کمونیسم محلی…) همه با «امضای جبهه ملی ایران» بود، بگذریم از تهیه پاسپرت و مدارک جعلی برای اعضا.
    رفقای فراکسیون چپ جبهه ملی، علیرغم انشعابات، از دوران رفیق فقید خلیل ملکی هیچگاه جبهه ملی را ترک نکردند.
    در باب همکاری چریکها و مجاهدین، نگاران نشوید عزیز، با پذیرش آن خاطرات ذهنتان مغشوش نشود که مرزهای جنبش خدشه دار میشده! که روابط آن دوره خوشبختانه، گفتمان این دوره نبود و حال، بسیاری از خاطرات باید در سابه جمهوری اسلامی در ایران خاک شود و یا در ذهن دین ستیزان امروزی تغییر یابد و همچنین رقیب ستیزانِ امروزی.
    رفیق خسرو گلسرخی یک استراتژی تعاملی را ترسیم کرد که گویی او هم به قول شما ترهات ذهنی مرا داشته و از اسلام رهایی بخش و آنچه می دانید گفت که برخی مایه سرافکندگی میدانند و یا تحت تأثیر قرار گرفتن مجاهدی بنام کاظم ذوالانواردر زندان و نه خوب فراگرفتن آموزه های فدایی؟ امّا رفیق خسرو درسش را خوب بلد بود برخلاف آنان که ادای مبارزه را خوب بلدند.
    آذری عزیز، دیده ای پُشت کامیون مینویسند: گشتم نبود نگرد، نیست؟!
    شماهم زیاد نگرد نیست ولی من بی تقصیرم!
    در سالگرد 5 مهر 1360 سالها است در نشر مجاهدین خلق، گزارشی از جزئیات عملیاتی که تهران را به یک شبه جنگ داخلی فروبرد یافت نمی شود، عملیاتی که صدها تن در آن کشته شدند(منبع مجاهدین 92 تن در درگیری، تا 300 تن در پایان روز). جدا از تلفات مردم و پاسداران اما همه آنچه در رسانه مجاهدین وجود دارد تبلیغات و تجلیل از یک تظاهرات مسلحانه است که معلوم نیست با چه برنامه ای انجام شده و همینطور در منابع رژیم.
    یک عملیات تمام عیار که در آن 13 نقطه از محورهای مرکزی تهران توسط آنان و نفراتی داوطلب که از تشکیلات تهرانِ چفخا به آنان پیوسته بودند تصرف شد و قرار بود آن عملیات تا سرنگونی رژیم بدون طرح و کوروکی برای عقب نشینی یا فرار، ادامه یابد که نشد آنچه باید میشد. دنبال تأییدیه از رفیقان بالا نگرد، نیست!
    در تمام گزارشات قیام 88 که در پایگاه اشرف پخش شد و از سیمای مجاهدین برای مردم ایران آرشیوی شد کسی دست بند سبز ندارد و از نماد یا پرچم سبز استفاده نمی کند و کسی با شعار الله و اکبر به مأمورین حمله نمی کند و جمعیت شعار یا حسین میرحسین نمیدهد، گویی مردمان در حمایت از مجاهدین خلق خود شوریده اند….20 سال بعد….. فرزند فرد مجاهد یا آذری که از قاسمی موارد بالا را بشنود به قاسمی دروغگو میگوید زیرا با دادهای سازمانی نمی خواند!

    جناب آذری به جای مباحثه پیرامون آن همه مطلب بحث برانگیز سیاسی و تئوریک در کامنتهای من، شما تنها مواردی را به پاسخ آمدید که از جایگاه سازمانی بشود اعتبارش را سنجید و معلوم است در این موارد کسی نتواند ورود کند چون هر آنچه بوده رفیق اشرف تمام کرده!! معلوم است تا کسی شناسنامه اش توسط ثبت احوال سازمانی شما تأیید نشده باشد، فقط جهت خودنمایی یا از این قبیل نوشته است.

    جناب آذری، بسیاری از وقایع و خاطرات سالهای اوایل 60 را فقط در کتاب «برماچه گذشت» نجو که چیزهای دیگری هم گذشت. پس به ذهنت در مورد چرایی سرپُل شدن مجاهدین برای فداییان و برعکس آن فشار نیاور و به جای این همه فحش شیک دادن به دیگران با بپرس یا پرسش را پاسخ بده، ای دارای «سازمان و توانایی فکری» ای دارای ترم متُدولوژی، ای با فرهنگ عمیق، ای مخفی نما، دارنده ترم های ایدئولوژیک….
    در پاسخ به سوأل مربوط به موضعگیری 3 کارگر علیه اسانلو به نامهای، شاهرخ زمانی، محمد جراحی و رضا شهابی مگر این 3 نفر یا 30 نفر دیگر، اگر اسانلو را تأیید بکنند در یافته های ضد ارزشی سیاسی ایدئولوژیک شما از اسانلو تغییر حاصل میشود؟! یا چون اسانلو نظرش با آنان فرق میکند باید اعتبارش را از آنان دریافت کند که شما ردّیه او را از آنان دریافت میکنید؟! فرخ نگهدار و کشتگر هم با فدائیان روزی هم سازمانی بودند، در منطق ما آن سه کارگر هیچ ربطی با نگهدار ها ندارند هرچند مخالف اسانلو باشند ولی در منطق شما اختلاف درکِ اسانلو با شما از مبارزه، تا لابی شدن برای بورژوا-امپریالیسم است!
    شما چرا به آن همه سوألات من بر اساس نوشته های نقل شده خودتان پاسخ نمی دهید؟
    جناب آذری مرتب تکرار کرده اید که آنچه نوشته ام انشا است، گغتم شاید تغییر انشایی در ادبیات شما باشد که گویی فقط به قول شما «لودگی» کرده ام برای بیدار ساختن پیکره یک «فسیل» از عصر یخبندان.

    جناب شاهین شما گفتید سیاسی نیستید ولی آدرس لینک سیاسی را خوب می دانید! البته این خیلی خوب است و من در خدمت شما هستم برای هر بحث تحلیلی. در مبحث تحلیلِ «فرد شناسی»، آنهم با انگیزش خوانی برای انتقاد، باید در جوار جناب آذری، تلمذ فیض نمایید نه بنده.

    لایک

  4. سلام
    راستش من خیلی اطلاعات سیاسی بالایی ندارم و از کلمات و جملات آنچنانی بلد نیستم استفاده کنم ولی هر آنچه که از مقاله فوق و بعد از آن نظرات دوستان دریافت کردم این بود که اولا نویسنده مقاله اشاره ای به این نکته که ما از هرکسی که هم تفکر ماست حمایت می کنیم ولاغیر ندیدم و اینکه آقای بهروز قاسمی چطوری این استنباط را کرده اند نمی دانم البته با خواندن بحث پیش آمده ایشان من هم به شخصه حق را به نویسنده مقاله می دهم. چیزی که من از این مقاله متوجه شدم این است که قدرتهای بزرگ و سرمایه داران به عنوان سیستمی که همیشه در حال استعمار کارگران هستند و هیچگاه حق و حقوق واقعی کارگران را پرداخت نمیکنند چگونه و با چه استدلالی است که مهربان می شوند و ملالتفتشان گل می کند و برای حمایت از جنبش کارگری پولی را در اختیار آقای اسانلو قرار می دهد.(آنها اگر راست می گویند حق و حقوق واقعی کارگران را حتی بر اساس قوانین ضد کارگری خودشان بدهند) آقای قاسمی عزیز آیا سیستم سرمایهداری که همیشه در ستیز با جنبش کارگری است بدون هیچ چشمداشتی برای رسیدن به سرمایه بیشتر و با دفاع از کارگران و برای پیروزی آنها در مقابل خودشان حاضر به این همه عطوفت شده اند. من که بعید میدانم.
    ضمنا مگر این کمک مالی درد چند کارگر و خانواده آنها را درمان می کند و می تواند مرهمی بر زخم بزرگ سی و پنج ساله که هیچ حتی سالها قبل از آن باشد؟
    چیزی که مسلم است مستقل بودن جنبش کارگری و اتحاد و مبارزه جدی آنهاست تا سرمایه داری و قدرتهای امپریالیستی که حامی آنند را به زیر بکشند و با برقراری حکومتی که خود در راس آن باشند دیگر نیازی به این خیمه شب بازیها نداشته باشند.(واقعا که اگر فیلم آن برنامه را به یک بچه هم نشان دهیم متوجه رندبازی مجری میشود)
    نکته ای ضروری خطاب به آقای قاسمی عزیز این است که پاسخ شما در مقابل سه کارگر زندانی آقایان شاهرخ زمانی، محمد جراحی و رضا شهابی که در پیامی خطاب به منصور اسانلو از او خواسته اند این پول را پس دهد تا در صف کارگران باقی بماند چیست؟
    آقای قاسمی عزیز راستش من با خواندن مقاله و بعد از آن نظرات شما و دیگران به این نتیجه می رسم که شما به دنبال تسویه حساب شخصی هستید نه اینکه واقعا از نظر تئوریک بخواهید عکس مبحث نویسنده را ثابت کنید و یا اینکه از لحاظ تئوری مارکسیستی لنینیستی به این نتیجه برسید که کار آقای اسانلو درست بوده که اگر اینچنین است خوشحال میشوم منابع آنرا ذکر بفرمایید وگرنه اینکه قرار باشد همش انگ بزنیم که در این سی سال چه کرده اید و … حرف منطقی نیست به خاطر اینکه همین سوال را از خود شما هم میشود پرسید ولی اگر من بخواهم جواب چه کرده ام را بدهم خدمت شما میگویم که من ترجیح میدهم که هیچ کاری نکنم ولی آب هم در آسیاب حکومت و حامیانش (قدرتهای بزرگ جهانی و حامیان سرمایه داری) نریزم.

    ضمنا در مورد حمایت از شخص خاصی برای نجات جانش از دست حکومت، حرفی کاملا سطحی و توجیهی آخوندیست این حکومت هرآنکس را که بخواهد میکشد و از چیزی و کسی واهمه ندارد حتی ثابت شده که با حمایت بعضی سازمانها از فرد زندانی همان را علیه زندانی بکار برده اند و پرونده اش را سنگین تر هم کرده اند و راحتتر و با دست بازتر اعدام هم کرده اند.(نمونه فرزاد کمانگر ،غلامرضا خسروی ، شیرکو معارفی ، حبیب گلپریپور و…)
    مطالعه این مقالات هم بد نیست البته فقط برای اطلاعات بیشتر نه تعلق خاطر
    http://nahadha.blogspot.com/2014/06/blog-post_17.html#more

    http://ofoghekaregare.com/page.aspx?page=پیام%20منصور%20اسانلو:%20جانِ%20کارگران%20و%20صدقۀ%20مالی%20بخشی%20از%20سرمایه%20داران%20برای%20قدرت%20یابی%20اپوزیسیون%20بورژوائی%20رژیم%20جمهوری%20اسلامی!%20/%20سهراب%20شباهنگ

    لایک

  5. میبینید آقای قاسمی ، این بار دیگر بدجوری به کاهدان زدید .به شما گفته شد ، انگیزه تان از ورود به این گونه فضاها و مجادلات خودنمائی و ابراز وجود برای هم آورد طلبی است ، و با فرمایشات بعدی شما آفتاب امد دلیل آفتاب که در صدد تسویه حساب هستید . به شما گفته شد که شما فاقد هر گونه سازمان و توانائی فکری برای ورود به چنین مباحثی بوده و به صرف آشنائی با زبان فارسی و دست یابی به اطلاعاتی رسانه ای و روزمره با فرهنگی کاملا سطحی، در محیط پیرامونتان ، بی گدار به آب زده و در آشوب ذهنی تان آنقدر دست و پا میزنید تا غرق شوید ، ولی کو گوش شنوا ؟ به شما گفته شد شما در تداوم بی سازمانی و انسجام فکری فاقد شناخت از روابط اجتماعی طبقاتی و جنبشهای بر آمده از آن مانند جنبش کارگری و مثلا دانشجوئی و ترم های ایدئولوژیک سیاسی هستید و برای همین دچار خلطی عمیق چه در عرصۀ ابراز نظر و چه در عرصۀ پلمیک میباشید ، ولی شما در قالب بازی با کلمات و جملات و لودگی بیشتر و قصار گوئی به خود مشغول شده و بدنبال فراهم نمودن آسایش روحی خویش میگردید انهم با تسویه حساب . میدانید مثالی است فارسی که میگوید چون قافبه تنگ آید شاعر به صرافت تسویه حساب و پیدا نمودن قافیۀ مناسب و در خور ردیف کردن جملات در پاسخگوئی و شکل و فرم ارائۀ فرمایشات مثلا در قالب آمار کلمات و ترمها و فرمها می افتد و دست آخر هم استناد به کمیت و تعداد بازدیدکنندگان این وبلاگ ( و نه سایت ) برایش میشود بهانه تا گریبان را از شر دردسری که برای خود فراهم نموده برهاند ، ولی در پُز فرد کار کشته ای که سودای مردم در سر دارد ، زیاد میفهمد ، بسیار واقع بین است ، در کمال تواضع به سر برده و اصلا هم هیچ کس متوجه نمیشود که در پس فرمایشاتش در مثلا به محک گذاردن حریف در مورد سابقه و یا سوابق مبارزاتیش و مزه پرانی هایش در مورد پناهندگان سیاسی و اشارات چند باره به داخل کشور و خارج کشور ، عملا دارد برای خود مثلا بازار گرمی میکند (آنهم بدون هیچ گونه شناختی از مخاطبش ) و بر حسب ضرب المثل قدیمی که میگوید حرف که مالیات ندارد ، چند عبارت و اصطلاح و ترم سیاسی هم چاشنی فرمایشات کرده و با حس خوش پاسخگوئی برای خواب شب اماده میشود . نخیر جناب قدسمی باز همانطور که قبلا به شما ذکر شد آدرس را عوضی آمده اید و به کاهدان زدید و حال نیز برای خود درجه و مقام و جایگاه و پایگاه قائل شده و یا میشوید که گویا نگارنده میخواهد گرایش سیاسی و یا سابقه و پیشینۀ جنابعالی را شناسائی نماید و قص الیهذا (جدا که اعتماد بنفس بالائی لازم است که انسان خود را این همه تحویل بگیرد ) . و باز هم نخیر جناب قاسمی همان طور که پیشتر خدمتتان عرض شد شما ادرس را عوضی آمده اید و در محیطی کاملا نامأنوس با سطح درک و برداشت و تجاربتان قرار گرفته اید، شما باید تلاش کنید فضا و محیطی بامزه و متناسب با لودگی ها و در خور دید و درکتان بیابید ، همانطور که از پاسخ رفیق صمد بهادری طولابی به شما بر می اید ، شما نه تنها دچار بی سازمانی فکری و عدم آشنائی مکفی با مسائل جنبش می باشید ، بلکه بر حسب حسابی که برای خود در ضمیر ناخود اگاه درونی تان باز کرده اید ، دچار چنان توهمات و خود بزرگ بینی شده اید که از فرط بزرگی نمی تواند از فرم فراتر رفته و قدری به ماهیت و مضمون درونی پدیده ها بنگرد ، تا جائی که گاها حتی بدون دریافت ساده ترین مطالب چشم ها را بسته و دهان و قلم میگشا ئید که محق هستید و با تجربه و مسلط و مبارز و خیلی هم اورژینال و ریشه دار ( جدا که باید بخاطر این روحیۀ شاهکارتان چندین بار پاسخ رفیق صمد به خودتان را برای یاداوری اینهمه توانائی یکجا متمرکز در وجودتان بخوانید تا بیشتر از فرمایشات و دقت خود مستفیض شوید ) . میدانید جناب قاسمی پیشتر به شما گفته شد که فرمایشات شما در بهترین حالت و با هر میزانی از اطلاعات و داده ها از نظر همان چیزی که شما متاسفانه در دارا بودنش دچار نقصان جدی هستید (منظورم ترم متدولوژی است که شما چند باری بکار بردید ) از روش منطق صوری در اتخاذ مواضع و توضیحاتتان بهره مندید که در عرصۀ جامعه شناسی و علوم سیاسی به هیچ وجه از کارائی لازم برای تجزیه و تحلیل و توضیح مسائل برخوردار نیست ، ولی با نگاهی مختصر به توضیحات و اصرار بیمورد شما در تلاشتان برای مجادله متاسفانه مشاهده میشود که شما حتی کارکرد روش شناسی ریاضی در توضیح ساده ترین مسائل را نیز ندانسته و با آسمان و ریسمان بافیهای شبه نظری ، انگیزه تان در پاسخگوئی دچار چنان شتابزدگی و سطحی گرائی یی میشود که رفیق صمد را مجبور به پاسخگوئی به شما کرده است و بعد هم که با پاسخ رفیق صمد به تناقض خود پی میبرید ضمن پوزش از او مدعی میشوید که نوشته تان معطوف به آقای آذری بوده است و اینکه فرمایش نوشتاریتان ربطی به مضمون مدّ نظر نداشته و ادعایتان صرفا برای رو کم کنی و تسویه حساب است ، چرا که اگر دچار خبط و تناقضی چنین نمی بودید و شرح توضیحات رفیق صمد شامل حال اذری هم به عنوان فرزند جانباختگان میبود بعد شکل و فرم فرمایشات شما برهم منطبق شده ، از تناقض رهیده و آقای آذری میشد فرزندی که از کیسه و نام و اوازۀ پدر می خورد و می تحصیلد و شعار میدهد و سرش سودای بهروز قاسمی و منصور اسانلو در ایران را ندارد و همۀ ان فرمایشاتی که در محدودۀ توانائی ذهنیتان گنجیده است و مثلا اگر فرزندی از فرزندان جانباختگان دیدگاههای فرمالیستی و احساسی فاقد پشتوانۀ شما و داده های بسیار مغلوط شما که طبیعتا نتایجش نیز مغشوش تر از خود داده هایتان شده را به چالش میکشید یا بکشد ، بعد انگاه فرمایشات تسویه حسابانه و مستاصل شما در برخورد به او همین میبود که در غالب تسویه حساب و به زعم خودتان اشتباها رو به رفیق صمد قلمی کرده اید و از این زاویه میتوان گفت که نه فرمایشات شما برای تسویه حساب را میتوان جدی و قابل بحث دانست و نه عذر خواهی بدتر از گناهتان در کامنت بعدیتان را میتوان وقعی نهاد . و در ادامه و در همین رابطه نیز باید اضافه کرد که بر حسب رنجی که از نبود و نادارائی یک روش شناسی نظری و فکری میبرید ،دچار چنان تناقضات و سطحی نگری ئی میشوید که راه هرگونه تلاش برای جدی گرفتن داده ها و فرمایشاتتان را بر انسان میبندد و بعد فکر میکنید که اگر مثلا چاشنی انشا نگاری خویش را با پس و پیش کردن کلمات و جملات بیشتر کنید نقص فرمایشاتتان جبران شده و مکنونات قلبی مدّ نظرتان در قالبی کتبی ، بسیار تئوریک ، سیاسی ، پخته وجدی جلوه میکند ، مثلا وقتی که اوضاع ایجاب میکند جسارت حمید اشرف میشود ملاک و معیاری برای نقد و نفی آنچه که شما تفتیش عقایدش خوانده و افشایش مظطربتان نموده است و وقتی قافیه تنگ می اید شما بیکباره میشوید مائی که حمید اشرف نیستید تا منصور اسانلو لخ والسا نباشد و همینطور زمین و زمان و فتوت و مردانگی و شرافت و غیرت و شرف و کلی چیز دیگر را به هم میدوزید و میبافید تا خود را و منصور اسانلو را ثابت کنید بدون انکه حتی دو کلمه در مورد همۀ ان کارگرانی که در داخل کشور مستقیما و بی پرده در مورد وی موضع گرفته و حتی اخراجش را اعلام کرده اند و بدون انکه یک کلمه در مورد ماهیت ضد کارگری و ضد انقلابی و ضد ترقیخواهی و ضد ازادی طرفداران دوران دهسالۀ امام راحل و جنبش سبزش چونان محسن سازگارای مزدور به عنوان یکی از بنیانگذاران سپاه پاسداران و نشست و برخاست جناب اسانلو با او و از جمله ( امیر حسین جهانشاهی، بنیانگذار موج سبز در یک کنفرانس خبری که با شرکت نمایندگان رسانه‌های معتبر بین‌المللی در قلب لندن برگزار شد، منصور اسانلو از رهبران شناخته‌ شده جنبش کارگری ایران را برای اولین بار پس از خروج وی از کشور، معرفی کرد. وی همچنین اعلام کرد که آقای اسانلو پس از خروج از ایران در یک مکان امن و با حمایت و پشتیبانی «موج سبز» ماموریت مهم محول شده به ایشان را آغاز کرده است / تریبون زمانه > تمام مطالب > منصور اسانلو طی ماموریتی از سوی امیرحسین جهانشاهی، جهت سازماندهی اعتصابات عمومی به «موج سبز» پیوست / به نقل از تریبون رادیو زمانه ) گفته باشید و بر حسب همان ساده اندیشی سطحی خویش و بدون هیچ گونه تعارفی برای تثبیت موقعیت خویش بر بستر داده هایتان راست و ناراست ( نمیگویم دروغ میگوئید ، چون حداقل خوشبختانه به نظر میرسد که صادقانه به داده هایی که فاقد سند یتند باور داشته و خود را منبع و مأخذ درستی در مورد تاریخ و داده های جنبش انقلابی میدانید ) را با هم تلفیق کرده و فاکتهای مربوط و نامربوط و تحریف شده ای را ردیف میکنید که فقط میتواند برای کسانی که بدنبال نمونه های انشانگاریهای سیاسی ئی با هر مضمون و درجه ای از اعتبار هستند جالب باشد ، مثلا با توجه به ارادتی که به حمید اشرف و سچفخا از خود نشان میدهید ، چنان اطلاعات غلط و نادرستی را بر اساس عواطف ، احساسات و نیاز خویش برای دریافت تائیداتی در مورد گرایشات سیاسیتان ، به سچفخا و حمید اشرف نسبت میدهید که در دکان هیچ عطاری ئی یافت نمیشود و جالبتر اینکه با چنان اعتماد به نفس و تاکیدی به داده هایتان استناد میکنید که هر انسان نامطلع و یا با اطلاعات ناکافی را نیز مرعوب این همه دانش و اطلاعات شما میسازد و حیرتا که شما عملا و نظراٌ در مورد فرمایشات خود هیچ نمیدانید و مثلا نمیدانید که بر خلاف ادعای شما که ارتباط جبهۀ ملی به چریک ها هیچ گاه قطع نمیشودو چریکها از حمایتهای لجستیکی و سیاسی انان در داخل و خارج کشور استفاده میبردند ، چریکها هیچ گاه با جبهۀ ملی ئی که شما میشناسید و مد نظر شماست نه تنها ارتباطی نداشتند و بلکه هیچ گاه هم استفاده ای از انها نبرند و انچه که به عنوان جبهۀ ملی خاورمیانه با رویکردی به مبارزۀ قهر امیز در غالب مبارزۀ مسلحانه هم استراتژی و هم تاکتیک معروف شد ، انشعابی از بخش دانشجوئی جبهۀ ملی در خارج کشوربود که در پس فرصت طلبی ها و بی عملی های جبهۀ ملی و با رویکرد و گرایشی مارکسیستی از جبهۀ ملی جدا شده و پس از چندی به گروه ستاره ارتقاء یافته و ضمن فعالیت در محدودۀ خاورمیانه از فلسطین تا یمن و در زمینه های مختلف ، با سچفخا پروسۀ تجانسی برای وحدت را گذاراند که در همین رابطه رفیق شهید منوچهر حامدی را برای پیشبرد امر وحدت و تجانس به ایران فرستادکه در ضربۀ اردیبهشت ماه سال پنجاه و چهار در پایگاه رشت همرا رفقا بهروز ارمغانی و زهرۀ مدیر شانه چی در نبردی سخت و نابرابر جان باختند و پس این همه ربطی به جبهۀ ملی ئی که مد نظر شما بوده و با مضمونی که شما بشکل تحریف شده ای سعی در تبلیغش دارید نداشته و ازجمله بر خلاف داده و فرمایش شما هیچ مجاهدی و هیچ گاه با حفظ موضع ایدئولوژیک خود به هیچ یک از پایگاهها و تیم های چریکها نپیوست و نمیتوانست بپیوندد و حمید اشرف هم اتفاقا برخلاف فرمایش شما هیچ گاه واضع چنین چیزی نبوده است و همینطور هیچگاه هیچ چریک فدائی ئی در هیچ تیم مجاهدی داخل نگشته و ورود نکرد و هرگونه کمک متقابل و رفیقانه در حمایت از نیروهای یکدیگر در شرایط قطع ارتباط و یا هر مورد دیگری با تاکید مطلقا درست بر پرینسیپ های سازمانی بدون ادغام و سازماندهی نیروی دیگری در تشکیلات ان دیگری صورت میپذیرفت تا ارتباط برقرار گردد که وصل رفیق اشرف دهقانی که خود در کتاب بذرهای ماندگار به تفصیل شرح داده اند یکی از ان موارد است و جالبتر اینکه حتی در همان نوارهای گفتگوی بین دو سازمان رفیق حمید اشرف علیرغم تاکید رفقا شهرام و قائدی بر برداشتن پرده میانی اتاق در حین بحث و گفتگو به دلائل درستی مخالفت خود را با ان اعلام نموده و پرده کماکان برقرار میماند تا چه رسد به اینکه مجاهدی را درون تیم و پایگاهی چریکی بیاوری و بعد بفرستیش به تشکیلات خودش ( بیشتر شوخی است تا جدی) . میدانید اقای قاسمی این یکی دو مورد را گوشزد کردم تا نشان دهم که شما دارای عواطف و احساسات و ارزوها و خواستها و مطالباتی ذهنی ئی هستید که با داده هائی تجربیتان در وجود شما به مشغله ای ذهنی و صد البته با انگیزه ای برای تغییر وضعی که در ان قرار دارید تبدیل شده است و شما این همه را در غالب انشائی برآمده از عواطف و احساسات قلبی و توانائی مغزتان و در تلفیق با داده هائی که در ضمیر ناخوداگاه شما واقعیت سخت و شکنندۀ موجود را به نفع دیدگاههای خام و تجربی شما تغییر داده تنظیم نموده و به اندارۀ چند صفحه به خود زحمت داده اید ، تا ثابت کنید هرانچه که حس کرده و تلاش نموده اید برایش فاکتهائی تجربی و مادی فراهم کرده و به عنوان نظر و راهکاری سیاسی ارائه اش دهید درست است و حال با اشتباه درامدن فاکتهایتان چه باید کرد که در موارد بسیاری چنین است ؟ ایا باید از نقطۀ مقابل شما وارد بحث شد و نتیجه گرفت که اصولا همۀ فرمایشاتتان اشتباه است و اصلا فرد مغرضی هستید ؟ در سایر موارد نیز چنین بوده و شیوه استدلال و استتنتاج شما دارای نواقص جدی و غیرقابل چشم پوشی ایست که از ارزش تلاشتان برای تبلیغ و ترویج حتی عواطف و احساساتتان میکاهد و لودگی شما با پس و پیش کردن کلمات و جملات قصار و حمله و ضد حمله و تسویه حساب و ردیف کردن صفات گنده و کوچک و اتلاق ان به این و آن برای دلخوشی تان وووووو هیچ تغییری در ماهیت امر نداده و فرمایشاتتان را مستدل و مستند نمیسازد ، شما انشائی نوشته اید که نشان از مکنونات قلبی شما بر اساس حد و حدود تجربیاتتان و گسترۀ محیط تردد سیاسیتان داشته و فاقد پیچیدگیهای لازم برای تجزیه و تحلیل پدیده ها و وقایع و حوادث است و تمام تلاشتان با همۀ دلسوختگی نهفته در ان نمیتواند مانع از این هشیاری و هشدار شود که انسان مبارز باید که جدی و کاملا با وسواس به مسائل برخورد کرده و ضمن دفاع از هر جنبش انقلابی و ترقیخواه متوجه پیچیدگیها و بغرنجی های ان باشد ، زمانی بود که همین کسانی که مثلا شما با تحقیر خارج کشوریشان خوانده و ازایشان سابقۀ و پروندۀ مبارزاتی میطلبید ، تصاویر مردکی بنام احمد باطبی را پرچم کردند که آی مرغ ما تخم دو زرده کرده است ، و آیا نشنیده اید گفتگوی تلفنی احمد خان را با بازجویش زمانی که اقای باطبی در مقر حزب دمکرات کردستان در پناه بود ؟ دوستان و همتایان گرمابه و گلستان آقای باطبی پس از بگو مگوی خانوادگی انرا افشا کردند ( حتما بیابید و گوش کنید ) . زمانی بود که همین خارج نشینان به زعم شما ، در تلاش برای آزادی آقای فرج سرکوهی زمین و زمان را با تصاویر حضرتشان در خارج کشور سیاه کردند و ایشان صرفنظر از شاهکاری که در ایران به خرج دادند به محض اینکه پایشان به خارج رسید اولین کاری که کردند ، نه به کار و نه به دار تیغ بروی بیژن جزنی کشیده و هرآنچه لایق خود مبارکشان بود نثار جزنی کردند و جالبتر اینکه نام کتابشان بود یاس و داس ( با مطلع بیست سال امنیتی ها و روشنفکری در ایران ) که هیچ ربطی نه به جزنی داشت و نه به چریک و نه به اختلافات نظری جزنی و احمد زاده و نه گذشتۀ پیش از قیام بهمن . و حال آقای اسانلو که ظاهرا برای شما خیلی منصور است از راه نرسیده کشف کرده اند که سرمایه داری میتوتند هومانیستی هم باشد و با تایید سخنان مجری برنامه تلویزیون اندیشه رهنمود میدهد که سرمایه داران گرامی برای حفظ خود مبارکتان تا دیر نشده : (این در واقع یک هشدار است. یک ضربه بیدار شونده است به سرمایه داران و پولدار های ایران. کارگران را دریابید قبل از این که کار به جائی برسد که نتوانید کمک هائی که آرزو دارید را بکنید. سرنوشت دردناکی در انتظار کسانی می باشد که فقط به مال ومنال و منافع شخصی خودشان به هر قیمتی فکر می کنند.» به نقل از سخنان مجری برنامه تلویزیون اندیشه) و در انتها نیز صمیمانه خدمتتان عرض کنم که فرمایشتاتان جدای از اینکه فاقد هرگونه بار و نکته ای جدی برای مکث و تفکر است ، حتی هیچ انگیزشی در انسان برای ورود به فرامایشاتتان و پاسخگویی به شما ایجاد نمیکند و در این میان تنها و تنها این رفیق صمد عزیز و انگیزۀ زیبا و پی گیرانه ش است که مرا در قلمی کردن این سطور و گوشزد نمودن نکاتی به شما مشوق شد ، که شما حتی موضوع به این سادگی را نیز متوجه نشده و در ابتدا تسویه حسابی انچنانی و بعد مقاله ای سرشار از عواطف و احساسات با داعیۀ نقدی سیاسی و سرسار از تناقض و تنافر ارائه دادید ، امید که بجای این همه عجولت و اتکاء به نفس زیادی پس از این با قدری مکث و تفحص اقدام به ابراز نظر نمائید ، شما به خیر و ما به سلامت .

    لایک

  6. نهم – من هم میدانم مشکل ریشه ای، در طرح سخیفِ مسئله(چرا پول مالِ دُرمانی است یا جهانشاهی) به دریافت آن کمک مالی و پاسخ متناسب بنده به آن مثالِ سخیف نیست بلکه اختلاف در فهمِ مبانیِ جنبش کمونیستی و رهایی بخش در یک جامعه تحت سلطه غیرِ صنعتی با مبانی کلیشه ای کمونیستی فریز شده در قرن 19 یا انقلاب 1917 است که در جایش می توانیم روی آن بحث کنیم.
    امّا تکرار میکنم، بحث کننده باید ادبیّات مشورت ملی داشته باشد، فهمِ حل شدن در خِرد جمعی مردمان ستمدیده در یک جامعه تحت ستم را داشته باشد و این حل شدن نه دنباله روی از مردم است که دعوت از مردم است در تمام آنچه انقلابی، نیکو میداند، علمی میداند و به نفع تمامی اقشار مردم که کارگران به مثابه مولّدین اصلی جامعه، سرآمد آنانند و برای پیروزی در این رهایی از ستم و استثمار، محتاج به عنایت همه آن دیگرانی هستند که در کسوتِ ارتش بیکاران یا رهاشدگان به حال خود در مشاغل کاذب و غیر تولیدی به بطالت میگذرانند، عمر و امید خود را.
    انطباق مندرجات مانیفست کمونیسم و اصول کمونیسمِ مارکس و انگلس، به مثابه یک آرمان خواهی مشروع برای هر انسان خسته از استثمار و استبداد و استعمار، دریک جامعه غیرصنعتیِ خاورمیانه ای یا آمریکای لاتیبی یا خاور دوری یا آفریقایی، دانشِ مهندسیِ پیچیدۀ کمونیستها در اتاق فکر کمونیستی(کنگره و پلنومهای سازمانی) را می طلبد امّا آنچه ارتش رهایی بخش در خروجی خود برای مردم ظاهر می کند، پبام شادی ونشاط حاصل از احساس خوشایندِ رهایی است، این احساس خوش که ما در جنگ علیه سلطه، خشونت شهروند علیه شهروند نداشته ایم امّا قهری انقلابی در دفاع مشروع از خود داشته ایم. برای صلحی پایدار قیامی مشروع کرده ایم که در جنگی شرافت مندانه با استعمار و استبدادِ بی شرافت، تنها حق حیات خود را فریاد کنیم و اینکه با هیچکس دشمن نیستیم و حق حیات را برای همه برسمیت میشناسیم و در هرآنچه میگوییم از مردم خواهش داریم، دعوت داریم…. که مردمِ خسته از ستم، از دستور و لحن پرخاشگرانه بیزارند.
    دوست عزیز شاید شما هم خوانشی سرسری از تئوریهای رهایی بخش کمونیستی داشته اید(همانند جرم پیشین من). در این جنبشها به جز کسانی که درون تشکیلات امنیتی و نظامیِ سرکوب هستند و ضد خلق محسوب می شوند همه مردم و شهروندان محترم در جبهه خلق هستند، بویژه که امروزه مردم شما را از گویش ادبیتان شناسایی میکنند نه پلاتفرم های اقتصادی با هر درجه ای از کمونیزم ادعایی.

    دهم – من اینگونه پیام مردم خسته از ستم را می شنوم: به من که احترام نگذاشتی، خطرناک، غیرقابل اعتماد و جنایتکاری چراکه اگر امروز در نوشتارت و با قلمت حذفم کردی، فردا با تفنگت حذفم میکنی. به من نگو چی خوب است چی بد، چون تو قیم من نیستی، من خود تشخیص میدهم، تو تنها نظر خودت را بده، آنکه چه کسی عوامفریب است فهمش با من است چون من عوام نیستم تو هم خواص نیستی. چه کسی فرصت طلب، جنایتکار، بی شرم، خائن، تفیلی، مزدور، بیسواد، ناآگاه، مرتجع، منحرف، پیشرو، قهرمان….هست من خودم تشخیص میدهم، فقط اطلاعات و آمارت را بگو تا نتیجه را خودم بگیرم و اگر برای رسیدن به هدفی مشترک نظری یا برنامه ای داری خبرم کن(اخبار دادن)حق انتخاب مرا به رسمیت شناس من با تو کار می کنم امّا برایت کار نمی کنم. دعوتم کن، دستور نده، نه تهدید کن نه تطمیع که پذیرنده تهدید و تطمیع هر دو یرای هیچکس قابل اتکا نیستند حتا خودشان. ما با هم برابریم بدون افسر سرباز گم میشود و بدون سرباز افسر، سرباز هم نیست. بدون سرمایه و مدیریت و علم تو، ما کارگران توی هم میلولیم و دورِ خود می چرخیم و زمان را تلف می کنیم و بدون ما، تو و کارخانه یا پادگانِ بزرگت خنده دار میشوی، بیا با هم تلاش کنیم تا روزی برسد که نه ما به تو بگوییم کارفرما و نه تو به ما بگویی کارگر و برای این اتفاق، کاری نخوابد و امنیتی نپاشد، پس تا آن روز ما باید از گزند بیگانگان در امان باشیم و حامی هم و حافظ نان، مسکن و آزادی خود، که اگر خاکمان را از زیر پایمان بگیرند، یا امنیت روی آن خاک را یا آزادی در پهنه آن خاک را، ما آوارگان تاریخیم، ما بی سرمایگانِ تاریخیم، پس شراکتی در کار نیست و برای دیگران باید کار کرد نه همراه و شریک آنان. حتا کارگرانشان ما را سربازی همقطار در ارتش نیرویِ کارشان نمی دانند. گفتند نیروی کار جهانی است، گفتند سرمایه جهانی است اما فقط در استعمار و استثمارمان جهانی بودند، در بهره از رفاه آن شناسنامه می خواهند. خاک شناسنامه من و تو، که بر آن شریکیم که در فقدانش تحقیر شدگانِ تاریخیم.
    پارگراف بالا در کانتکس سوسیال ناسیونالِ رهایی بخش قابل ارزیابی است نه در جامعه عبور کرده از انقلاب صنعتی و در آستانه برچیده شدن تقسیم کار و مالکیت های خصوصی بر منابع و نخصص های تکنولوژیک.

    اگربه متن مکالمات حمید اشرف در نوار درج شده اخیرعنایت بفرمایید متوجه می شوید که ارتباط جبهه ملی ایران با چریکها هیچگاه قطع نمی شود و چریکها از حمایتهای لجستیکی و سیاسی آنان در داخل و خارج کشور استفاده می بردند و از عباراتی چون بوژوا- امپریالیسم، علیه آنان استفاده نمی کردند چراکه باورعلمی داشتند، نه فرقه ای، حمید اشرف با تقی شهرام علیرغم ابراز م ل شدن وی همراهی نکرد و حمید اشرف این سنت را پای گذاری کرده بود که افرادی ازمجاهدین با حفظ مواضع ایدئولوژیک دینی خود میتوانستند وارد تیمهای چریکها شده تا بتوانند در فرصتی مناسب به مجاهدین وصل شوند و امر مبارزه حتا برای همان یک داوطلب تعطیل نگردد، یا برعکس آن که در مواردی واقع شده بود(ورود یک فدایی در تیمهای مجاهدین) وی همکاری دو سازمان را تحت شعاع حرکت شهرام نکرد با توجیه آنکه وی دعوی مارکسیسم دارد چرا که او فرق مبارزه سیاسی با کُنش فرقه ای را میدانست.
    چریکها با فهمی علمی باور داشتند که آن جوامع متروپُل دارای فضای دو قطبی هستند که ناشی از نزاع مستقیم منافع سرمایه (بورژوازی) در مقابل نیروی کار(پرولتاریا) است و رویکردِ مابقیِ اقشار متوسط جامعه، بسته به اقتضای کوتاه مدّت، می تواند فرصت طلبانه، در حمایت از منافع سرمایه داری ظهور کند یا در ناامیدی بلند مدّت خویش از شریک شدن با اشرافیت سرمایه، مبدل به حامیِ پرولتار شود.

    طولابی عزیز، کفشها را باید پا کرد و جور دیگر باید راه رفت.
    از تبدیل شدن کامنت به مقاله از مخاطبین پوزش می خواهم و برای جناب صمد طولابی و جناب محمود آذری آرزوی موفقیت میکنم.

    دوستان عزیز مسئول سایت خواهشمند در صور امکان هردو کامنت که بهم پیوسته هستند با هم منتشر کنید یا پشت سر هم به دلیل آنکه بارگیری در یک نوبت انجام نشد با سپاسگزاری از شما.

    لایک

  7. جناب صمد بهادری طولابی، بسیار خوشحالم که شما به این بحث ورود کردید.
    اول – از اینکه پاسخها را نه با سانسور و نه با تأخیر منتشر می کنید سپاسگزارم.
    دوم – بسیاری از سایتهای منسوب به چپ درسانسور شهره هستند که نه شما مسئول آنهایید و نه من نماینده سایتهایی که شما نام بردید.
    سوم – برای من تعداد بازدید کنندگان از یک سایت با نشریه، ملاکی برای یادگیری و یا نقدِ مطالب مندرج در آن سایت نبوده و نیست، سخن آن بود که ایشان(جناب آذری) بی جهت اصرار به خودنمایی بنده داشت(در منطق دیکتاتورها البته نه ایشان، هر منتقدی یا جاهل است یا انگیزه ای شوم دارد) و من هم اشاره کردم برای خود نمایی دلیل ندارد کسی در این سایت و بر سر چنین موضوعی کامنت بگذارد که سایتهای آلامُد(از همان دسته که خود شما نام بردید) مناسب تر است.
    چهارم – از اشتباهی که یا به دلیل کم توجهی بنده یا به دلیل عدم تفکیک پارگراف بندی و جداسازی لازم و استفاده از علائم بین نقل قول و ادامه مطلب نویسنده نقال، توسط آقای آذری رُخ داد و باعث اشتباه بنده شد، عذر خواهی میکنم. بنده تکنیک اصلاح مطلب پس از درج در سایت را نمی دانستم اما یادآوری می کنم آنچه خطاب به فرزند یک چریک مبارز نوشتم معطوف و ناظر به آقای آذری بود.

    جناب طولابی، نه تنها هیچ اشکالی ندارد که فرزند یک مبارز، جهت پیگیریِ راه پدرِ مبارز خویش، مهاجرت کند که حتا در کتاب «آنچه یک انقلابی باید بداند»(نشر از چریکها) درج شده بود، سازمان انقلابی جهت حفظ جان انقلابیونی که لو رفته اند، موظف است تسهیلات خروج آنان از کشور را فراهم کند امّا قرینه سازی من با مسئله منکوب کردنِ دریافت کمک مالی از سرمایه داران ضد حکومتی از آن باب است که ما قاضی پولشوییِ انقلاب نیستیم که چون این کمک از ناحیه یک سرمایه دار آمده آنرا برای خانواده های نیازمندِ زندانی نامشروع بدانیم ولی مستمریِ پناهندگی خود را یا مستمری بیمه بیکاری(که هیچ ارتباطی با صلیب سرُخ ندارد) از طرف دولت سرمایه داری را به دلیل دادن مالیات کارگران!! در آن جوامع مشروع بدانیم بعد با بی ادبی، قلمبه گویی، گُنده گویی، زیادی حرف زدن و حرف زیادی زدن و با کمال بی معرفتی علیه کسانی خوش رقصی برای سپاه پاسداران کنیم که در تمام این سی سال، همیشه زندگیِ دلهره آور و مخوف را تجربه کردند و همیشه در نوکِ جبهۀ ماندن و حذف شدن، بوده اند و یا باید مرتب در آزمون تهدید و تطمیع قرار می گرفتند، به آنان همان مذخرفاتی را بگوییم که کیانوری ها برای مصدق ها می گفتند، فرُخ نگهدارها به باوندها و امیر انتظام ها میگفتند و امروز آذر ماجدی ها و توکل ها به اسانلو ها میگویند، عین به عین، همانی را که حسین شریعتمداری و حاج بادامچیان و محجوب به اسانلو ها میگویند…..

    جناب طولابی کور شود چشم حسود که ناراحت شود خانواده مبارزان سیاسی در خارج کشور از آزادی بهرهمند شوند.
    به امید اینکه این فرزندان روزی با افتخار، موفقیت خود در بهترین دانشگاهای جهان را به رُخِ واماندگانِ مستبد کشیده و روزی با دست پُر به میان مردم خود بازگردند و اگر منصور اسانلو نتوانست افتخار انقلابیون کشور شود و نتیجه سالها تلاشش برای خود و هم طبقه هایش زبان بریده است و چشم ناقص و البته کارگر نوازی آذر ماجدی، این فرزندان مبارزان سیاسی قدیم، کوله باری از دانش و تحصیلات عالیه جهت تولید صنعتی، برای کمک به همان کارگرانی که پدر برایشان اعدام شد را بیاورند و آری برای همانانی که منصور افتخارشان نشد، فرزندان انقلابی ما افتخار آنان شوند و در آینده به کار آنان بیایند.
    جناب طولابی ما حتا به پناهندگانی که در ایران آزادی کامل برای همجنسگرایی نداشته اند و یا آزاد نبوده اند به جز شوهرشان از دیگران بچه دارشوند، حسودی نمیکنیم و برای آنان نیز در این دگر باشی و با همه باشی آرزوی موفقیت داریم اما از اهل مبارزه و کسانی که هنوز در فرنگ اسامیِ شیرین فضیلت کلام، مرضیه احمدی اسکویی، نسترن آل آقا، حمید اشرف، بیژن جزنی، مسعود احمد زاده، پویان، هوشنگ اعظمی، را به یاد دارند، توقع داریم مردانگی و لوطی گری آن نسل را فراموش نکنند و به همین راحتی فرض نکنند که یک کارگر چون منصورفقط یک نام در دنیای مجازی است که هرچه خواستیم بارش کنیم، بابا هرچه را فراموش کرده اید، معرفت و مردانگی را فراموش نکنید، در مورد یک مرد یک انسان، یک رهبر کارگری نباید هرچه از دهان درآمد براحتی گفته شود و قلم هرجور بی مسئولیت، کج شود.
    اینجا لهستان نیست، منصور لخ والسا نیست، آنجا که شما هستید ایران سال 1350 نیست، ما هم، حمید اشرف نیستیم.
    چریک فدایی نان شهامت و هوش خود را خورد، برخی فقط نانِ نام چریک فدایی را میخورند(از شما دور باد) که از فریبرزسنجری و اشرف دهقانی، توقع دیگری داشتیم.

    پنجم – جناب طولابی بنده انتقادی ساده در کامنتی کوتاه به مضمون مقاله مورد اختلاف کردم که این مقاله به وضوح بیان کرده نباید روی افراد زندانی، تبلیغ شود چون، «طرف»! ممکن است بعدها اعمالی خلاف ارزشهای ما(طبقه کارگر) انجام دهد…. منصور اسانلو فعال کارگری را دربند دخیل بستن به بورژوازی نسبت دادن و در «خوش رقصی» دیدن برای سیاستهای کثیف بورژوا امپریالیستی…. را بهداشتی می دانید و اشاره من به قصد مفتشانه بی ادبی؟! و تازه من به این رویکردِ تحلیلی انتقاد کردم نه به شخص نویسنده ومضمون را مفتشانه خواندم و برخورد شخصی با نویسنده نداشتم که طبق ادبیات آقای آذری چنین میشود که: نویسنده مقاله بی سواد است و سعی دارد خود را از نحله چپ معرفی کند ولی کارش نگرفت….با بیشرمی وقیحانه…اپورتونیسم….لوده… تفاوت در پاسخ به متلک پرانی باید گفت جداسری از ایشان بود و جواب های، هوی باشد و البته هراختلافی را هرچقدر عمیق میتوان با زبانی که زیبنده مبارزان آزادی و رهایی باشد با گویشی محترمانه و مشورتی به پیش بُرد.

    ششم – جناب طولابی شما نوشته اید:
    ….و حال این که چه بلایی بر سر چپ ایران آمده است که ناجی خود را بند و دخیل بستن به امپریالیست‌ها می دانند…
    … سخت به فکر فرو می روم که نکند اگر حمید اشرف هم امروز زنده بود(ای کاش می بود، هر چند که یاد و راه او همیشه جاودان و زنده است) از رفتار اسانلوها حمایت می کرد و اصلا خود لابی امپریالیست‌ها برای گذر از جمهوری اسلامی می شد….

    حمید اشرف برای این حمید اشرف شد که زیاد زنده نماند در حیات زیست(طول) امّا در پهنای میراث مردم(عرض) تولید داشت و تأثیر گذاری. برای تأثیرگذاری باید خاصیّتی داشت. ما برای آنکه تأثیر بگذاریم باید خاصیّتی داشته باشیم، آیا در این 30 سال داشته ایم؟
    او در زمانه خود خاصیّت داشت، پس تأثیز گذار شد.
    ما نه تنها خاصّیت دیگران را به این دلیل که تأثیرشان مورد نظر ما نبوده است نفی میکنیم بلکه سعی می کنیم خاصّیت آنان را تخریب کنیم.
    او از این خانه تیمی به آن خانه تیمی در تردد بود نه از لندن به اسلو و از بروکسل به استکهلم آنهم سالی 3 بار برای سالروز گرفتن در روز زن، روز کارگر، روز تأسیس سازمان آنهم برای 30 سال با خطابه ای تکراری که اعتبارش به میراثش است نه به تولیدش. نه اینکه اینها بد است، برای آنکه چریکها از خود تولیدی کردند در اندازه نبوغ و توانایی آنروزشان تا محقق کنند آنچه می توانستند، ما چه کردیم در این 30 سال در حد بضاعتمان؟
    او کار شبانه روزی در خط مقدم جبهه ای می کرد که بنیادش مردم ناراضی بودند.
    در میان این مردم، مردان و زنان جسور و داوطلب، برای ورود به پیکار جهت تغییر بنیادینِ جهان پیرامونی، بسیار بودند.
    او از آنان یاد می گرفت و به آنان یاد می داد.
    ترس آنان، ضعف آنان را می شناخت، غیرت آنان را دیده بود و توان خشم آنان را حدس میزد، گولِ شعار و عصبیت لحظه ای آنان را نمیخورد، هم احساس فصلی آنانرا می شناخت هم تعصب پایدار آنانرا.
    خود را اشتباهی معرفی نمیکرد، به آنچه نبود تظاهر نمیکرد. در سخن با شما مو از ماست می کشید تا ثابت کند صلاحیت حفظ امنیت شما را دارد و شما اشتباهی نیامده اید، پس به شما به مثقال پاسخگو بود برای هرآنچه داشت و نداشت.
    در توانایی اش دروغ نمیگفت تا معتمد شما باشد که شما هم بدانید دروغ گفتن تنبیه دارد چون میدانست نیازمندِ شما است و شما امیدوار به او. از دشمن یاد می گرفت و به دشمن یاد می داد، چون در کنار دشمن و با دشمن می زیست یا به استتار و یا به عیان.
    از آن روی که هم آموزگار دشمنش بود و هم دشمنش آموزگار پس به مویی بسته شد سرانجامش در روزگار.
    همه اینها خاصیّتی است که فلان تحلیل رقیب و یا فلان تبلیغ دشمن تأثیرش را نگون نمی سازد مگر هیکل مبارکش را سُربِ نامبارک دشمن واژگون کند که توان سخن با این کوه اراده و عشق در تحمل نیمکت چوبیِ مذاکره با گفتمان تهدید و تطمیع نباشد. این همه توان تنها از عشق و شور بیاید که شعور فهمِ وفاداریش ندارد.

    همه این بی انصافی ها و ترور شخصیتها علیه یک رفیق کارگر. او را دخیل بسته به امپریالیسم خواندن و او را لابی امپریالیسم نامیدن برای انجام چه جرمی؟ حالا معلوم نیست چرا امپریالیسم جهانی! باید برای لابی گری، رضا پهلوی و فارغان از آموزه های استراتژیک چند زبانه خود را بگذارد و منصور انگلیسی ناخوانده را بچسبد که تنها فارغ از، ناامنی سپاه شیطان است؟ که به ایشان رئیس یک شبکه تلویزیونی، در یک برنامه تلویزیونی گفته است منهم فلانقدر پول میدهم تا شما در اختیار خانواده های زندانیان بگذارید و ایشان تشکر کرده و گفته است زنده باد انسانیت فرا طبقاتی؟؟!!
    تازه هنوز امپریالیسم آمریکا! پس از 2 سال پاسخ درخواست پناهندگی سیاسی منصوراسانلو، این خوش رقص! این مهره بورژوا-امپریالیسم را نداده است و امید به دریافت پناهندگی در صورت راه یافتن به صدای آمریکا را برای دیگران، برباد داده است. این عامل گذار به امپریالیسمِ جنبش کارگری، هنوز دارای هیچ حساب بانکی و مدرکی برای خوردن آن پول یا هر پول دیگری نیست.
    در پاسخی به مریم نمازی هنگامی که در پاریس برهنه شد(در صفحه فیسبوکش) لینک یک ویدئویی را گذاشتم که در آن بچه های ایران در عاشورای 88 لباس گارد ضد شورش را از تنش درمیآورند و به نمازی نوشتم: مردم، لباس گارد ضد شورش را در میآورند و شما، لباس خود را از تن در میآورید، آنهم در پاریس؟
    این فاصله فهم شما و رفتار شما با مردم ایران است.
    من به حملات امثال آنان کاری ندارم که آنان را همان بس باشد که آشنای دردشان، نه همه کس باشد، ولی از شیقتگانِ راه چریکهای فدایی خلق میپرسم، شما چند شبکه و چند نفر، جهت حمایت تشکیلاتی به ایران فرستادید یا چند بانک را زدید و پولش را در اختیار خانواده های کارگران قرار دادید؟ و برای ناامید شدن از مبارزات «سندیکالیستی» و امیدوارشدن به مبارزات «سیاسی-نظامی» از جنس فدایی چه کردید؟ که اینک می گویید منصور به «امامزاده امپریالیسم» دخیل بسته و شما برای دخیل بستن به جایی بهتر، کجا را راهنما شدید؟

    هفتم – جناب طولابی در بالا خود شما مطرح کردید( وظیفه نیروهای چپ و انقلابی اساسا دفاع از خواست ها و مطالبات طبقه کارگر و کلا جنبش کارگری و یافتن راه اصلی برای از بین بردن موانع سازمان یابی این طبقه و سرکوب مبارزات آن در شرایط دیکتاتوری حاکم می باشد).
    کارنامه چریکهای فدایی یا شما در این 30 سال اخیر در راستای همین نوشته بالا چه بوده؟ خواهشمندم نام ببرید.
    هنگامی که کارگران(نیروی چپ و انقلابی بماند) برای مطالبات گام برمیدارند و به زندان میافتند حمایت چریکها یا شما در این 30 سال چگونه بوده است و برای پاسخ به پارگراف شما 30 سال کافی نبوده؟
    یافتن راه اصلی برای ازبین بردن موانع سازمان یابی این طبقه و سرکوب مبارزات آن در شرایط دیکتاتوری حاکم چه بوده است؟
    ما می گوییم محصول آنچه نوشتید منصور اسانلو است که شما او را لابی گذار به امپریالیسم نامیدید، حالا شما بنویسید محصول کار 30 ساله شما چه بوده یا در چه مرحله ای است؟ یا هرآنچه مفید می دانید بنویسید تا ما در این بحث متوجه کرده های شما و ناکرده ها و خیانتهای خود بشویم.
    چریکهای فدایی خلق در طی این 30 سال چه کرده اند؟
    بعنی از سال 63 13 تا امروزکه ما و امثال منصور به عنوان کارگر مورد وثوق شما نبوده ایم و مایه ننگ طبقه کارگر شما شده ایم؟ حالا شما از افتخارات 30 ساله بگویید و من به چشم منت، خواننده هستم.

    من در بالا پرسیدم و شما پاسخ ندادید: ….اینبار آدرس ستادهای عملیاتی خود در مناطق آزاد شده چریکی را بدهید تا جوانان به آنجا بشتابند یا راهی برای پیوستن به شبکه های فراگیر کارگری سُرخ موجود در کارخانه ها را رهنمون شوید و یا اشخاص کاریزماتیک و فرهیخته خود را معرفی کنید که با اشارت آنان طبقه کارگر دست از کار بشوید و موجب اعتصاب سراسری شود… و با وجود شما و رفقایتان کسی دیگر به راه سبز و بنفش منحرف نشود وهمه پایداریِ سُرخ را از شما فرا گیرند.

    تأکید میکنم در پاراگراف بالا منظورم نه متلک است و نه طنز، بلکه حقیقتِ فقدان آنچه باید باشد و نیست، امّا گویی همه چیز در سر جای خود است و این امثال ما و منصور در جای خود نیستیم. این ما هستیم که با کند ذهنی، اراده ارتش رهایی بخش را نمی بینیم و به مبارزه سندیکالیستی دل بسته ایم و یا تواناییِ دیدنِ کمکهای میلیونی جمع شده توسط حزب مقتدر کارگری را نداریم و به جمع آوری کمک مالی از یک تلویزیون لوسانجلسی توسط سرمایه داران ریا کارِ ورشکسته چشم طمع دوخته ایم…..

    هشتم – عزیزان در ایران در سایه سپاه پاسداران، ثبت یک سندیکا با نظارت پلیس امنیت، یک کار نه، یک تلاش نه، یک شاهکار است. در هر جلسه ای با یک مسئول دولتی سر و کار داری که اگرعرصه را تنگ ببیند شما را یا تهدید می کند یا تطمیع که اگر کار ساز نباشد کلافه می شود و اولین درخواستی که دارد از بخش حراست در مورد صلاحیت امنیتی شما و گذشته شما است، بعد شما باید پاسخ دهید که چرا مدیران مختلف مرتب به انگیزه های امنیتی شما مشکوک هستند.
    برای برگزاری جلسات مجمع عمومی هر بار باید از کلانتری محل(بخش پلیس امنیت) مجوز داشته باشی و برای دریافت مجوز باید مسئول امنیتی در محل جلسه مجمع عمومی، حاضر باشد و در پی آن همکاران می ترسند، دیگر هرکسی برای مسئولیت های مختلف کاندید نمی شود، هرکسی پشت تریبون نمی رود، به همین دلیل یا اُمت حاضر در صحنه ذوب در ولایت مرتب داوطلب مسئولیتها هستند یا افراد لُمپن که در فکر سوء استفاده از این وضع هستند و تازه بعد ها، شما باید جوابگوی مفاسد آنان باشید و …..

    اینکه آن سندیکا بیش از 6 ماه عمر کند خیلی هنر است. مخبرین تا حشراتی موزی که در جلسه به عنوان همکار میآیند و از شما سوأل می کنند: نظر شما در مورد ولایت فقیه چیست؟
    چرا در میلاد امام زمان مراسم ندارید؟
    چرا در مبعث پیامر مراسم ندارید؟
    راستی کدام آقا(آخوند) را برای سخنرانی دعوت کرده اید؟
    دریافت توصیه مکرّر و متعدُد برای فلان مسئولیت، برای فلان همکار که در جنگ جانباز شده است یا فامیل فلان حاج آقا در دستگاه است….
    منظور شما از تشکیلات مستقل کارگری چیست؟
    اینجا سرزمین آقا امام زمان است و هیچ چیز مستقل از آقا و ولایت نیست.
    شما را احضار می کنند و در محیطی از جنس گشتاپو پس از چند ساعت، تنها نشاندن در یک اتاق بسته کسی با سایه بزرگ میآید و میپرسد: چرا شما فلان نارسایی و کمبود را رسانه ای کردی؟
    (تازه شما دارای مجوز رسمی هستی و نامت دبیر تشکیلات است).
    مگر نمی دانی بی بی سی و صدای امریکا منتظر هیاهو هستند؟
    چه منظوری از سیاه نمایی به بهانه صنفی داری؟
    فلان کارگر که نماینده شما در فلان اداره بوده، سابقه عرق خوری داشته،
    فلان کارگر سابقه گروهکی داشته،
    فلانی مورد منکراتی داشته،
    چه منظوری از جمع کردن این افراد به دورِ خود، داری؟
    تازه همه اینها هنوز احترام است چون هنوز به عنوان ضد انقلاب و چپگرا نسوخته ای، تازه پس از تابلو شدن و لو رفتن که عنصری نارحت هستی و یحتمل سر و گوشت می جنبد، تبدیل به مهره ای معلوم الحال میشوی و از آن موقع تازه زندگیت از اساس متحول!! میشود.
    اینچنین است که باید پرسید شما کجایید؟
    وضعیت جنبش کارگری در ایران کجا است؟
    تلاش امثال منصور در کجا بوده است؟
    داستان تلویزیون اندیشه در کجا است؟!!
    آنچه رفت داستان چند ماه نیست، زجر 30 سال تلاش برای معاش است. همسر رنجور و فرسوده، فرزند شاکی و بازمانده از خوش باشیهای اینور آبی و آنور آبی، جیب خالی، مانده است تنها یک آرمان عالی!
    پس از توسری خوردن از برادران امام زمانی و پذیرایی ویژه جهت خداشناسی در دانشگاه فضایل اسلامی در اوین و تقسیم شدن در دانشکده بند الف و به احتمال علیرغم گذراندن کارشناسی ارشد یا دکترا از دانشگاه اوین و کم نشدن رویت، ملتفتت می کنند یا از این خاک برو یا میکشیمت، پس کفش هجرت بپا میکنی، قاچاقچی لُمپن بی انصاف را صدا میکنی، با رفیق و مادر و پدر خداحافظی میکنی و با امید که میروم پیش رفقا و ادامه پررویی را آنجا پی میگیرم و در رکاب سپاه شیفتگان آزادی علیه سپاه شیطان، جنگ ادامه دارد و به خوشی امید داری که همه رفیق اند و دلسوخته، هرچه نباشد پس از 30 سال به ما یک خسته نباشید هم بگویند، خسته گیمان در رفته و جلوی خانواده مان سپیدی پایان شب سیاه را پُز میآییم، پس به آب میزنی….
    هنوز عرق رسیدنت خشک نشده، ای داد بیداد، چی فکر میکردی چی شد؟؟؟
    تازه باید ثابت کنی که چرا در داخل که بوده ای، شعار «مرگ بر جمهوری اسلامی با هرجناح و دسته» را در ایران رعایت نکرده ای؟ در ذهن بافته بودی که میروی در کمپ دل سوخته ها حال فقط خود میشوی از دماغ سوخته ها و رویای مزاحمت از آنور آب میرود بر باد، رویت را که سپاه شیطان و برادران امام زمانی با انگلهای ذوب در ولایت کم نکرده بودن کم کم و انقریب رویت را کم میکنند.

    لایک

  8. میبینید آقای قاسمی ، این بار دیگر بدجوری به کاهدان زدید .به شما گفته شد ، انگیزه تان از ورود به این گونه فضاها و مجادلات خودنمائی و ابراز وجود برای هم آورد طلبی است ، و با فرمایشات بعدی شما آفتاب امد دلیل آفتاب که در صدد تسویه حساب هستید . به شما گفته شد که شما فاقد هر گونه سازمان و توانائی فکری برای ورود به چنین مباحثی بوده و به صرف آشنائی با زبان فارسی و دست یابی به اطلاعاتی رسانه ای و روزمره با فرهنگ بازاری و ارزانقیمت در محیط پیرامونتان ، بی گدار به آب زده و در آشوب ذهنی تان آنقدر دست و پا میزنید تا غرق شوید ، ولی کو گوش شنوا ؟ به شما گفت شد شما در تداوم بی سازمانی و انسجام فکری فاقد شناخت از روابط اجتماعی طبقاتی و جنبشهای بر آمده از آن مانند جنبش کارگری و مثلا دانشجوئی و ترم های ایدئولوژیک سیاسی هستید و برای همین دچار خلطی عمیق چه در عرصۀ ابراز نظر و چه در عرصۀ پلمیک میباشید ، ولی شما در قالب بازی با کلمات و جملات و لودگی بیشتر و قصار گوئی به خود ارضائی مشغول شده و بدنبال فراهم نمودن آسایش روحی خویش میگردید انهم با تسویه حساب . میدانید مثالی است فارسی که میگوید چون قافبه تنگ آید شاعر به صرافت تسویه حساب و پیدا نمودن قافیۀ مناسب و در خور ردیف کردن جملات در پاسخگوئی و شکل و فرم ارائۀ فرمایشات مثلا در قالب آمار کلمات و ترمها و فرمها می افتد و دست آخر هم استناد به کمیت و تعداد بازدیدکنندگان این وبلاگ ( و نه سایت ) برایش میشود بهانه تا گریبان را از شر دردسری که برای خود فراهم نموده برهاند ، ولی در پُز فرد کار کشته ای که سودای مردم در سر دارد ، زیاد میفهمد ، بسیار واقع بین است ، در کمال تواضع به سر برده و اصلا هم هیچ کس متوجه نمیشود که در پس فرمایشاتش در مثلا به محک گذاردن حریف در مورد سابقه و یا سوابق مبارزاتیش و مزه پرانی هایش در مورد پناهندگان سیاسی و اشارات چند باره به داخل و خارج ، عملا دارد برای خود مثلا بازار گرمی میکند (آنهم بدون هیچ گونه شناختی از مخاطبش ) و بر حسب ضربالمثل قدیمی که میگوید حرف که مالیات ندارد ، چند عبارت و اصطلاح و ترم سیاسی هم چاشنی فرمایشات کرده و با حس ارضا شدگی برای خواب شب اماده میشود . نخیر جناب قدسمی بار همانطور که قبلا به شما ذکر شد آدرس را عوضی آمده اید و به کاهدان زدید و حال نیز برای خود درجه و مقام و جایگاه و پایگاه قائل شده و یا میتراشید که گویا نگارنده میخواهد گرایش سیاسی و یا سابقه و پیشینۀ جنابعالی را شناسائی نماید و قص الیهذا (جدا که اعتماد بنفس بالائی لازم است که انسان خود را این همه تحویل بگیرد ) . و باز هم نخیر جناب قاسمی همان طور که پیشتر خدمتتان عرض شد شما ادرس را عوضی آمده اید و در محیطی کاملا نامأنوس با سطح درک و برداشت و تجاربتان قرار گرفته اید، شما باید تلاش کنید فضا و محیطی بامزه و متناسب با لودگی ها و در خور دید و درکتان بیابید ، همانطور که از پاسخ رفیق صمد بهادری طولابی به شما بر می اید ، شما نه تنها دچار بی سازمانی فکری و عدم آشنائی مکفی با مسائل جنبش می باشید ، بلکه بر حسب حسابی که برای خود در ضمیر ناخود اگاه درونی تان باز کرده اید ، دچار چنان توهمات و خود بزرگ بینی شده اید که از فرط بزرگی نمی تواند از فرم فراتر رفته و قدری به ماهیت و مضمون درونی پدیده ها بنگرد ، تا جائی که گاها حتی بدون دریافت ساده ترین مطالب چشم ها را بسته و دهان و قلم میگشا ئید که محق هستید و با تجربه و مسلط و مبارز و خیلی هم اورژینال و ریشه دار ( جدا که باید بخاطر این روحیۀ شاهکارتان چندین بار پاسخ رفیق صمد به خودتان را برای یاداوری اینهمه توانائی یکجا متمرکز در وجودتان بخوانید تا بیشتر از فرمایشات و دقت خود مستفیض شوید ) . میدانید جناب قاسمی پیشتر به شما گفته شد که فرمایشات شما در بهترین حالت و با هر میزانی از اطلاعات و داده ها از نظر همان چیزی که شما متاسفانه در دارا بودنش دچار نقصان جدی هستید (منظورم متدولوژی است که شما چند باری بکار بردید ) از روش منطق صوری در اتخاذ مواضع و توضیحاتتان بهره مندید که در عرصۀ جامعه شناسی و علوم سیاسی به هیچ وجه از کارائی لازم برای تجزیه و تحلیل و توضیح مسائل برخوردار نیست ، ولی با نگاهی مختصر به توضیحات و اصرار بیمورد شما در تلاشتان برای مجادله متاسفانه مشاهده میشود که شما حتی کارکرد روش شناسی ریاضی در توضیح ساده ترین مسائل را نیز ندانسته و با آسمان و ریسمان بافیهای شبه نظری ، انگیزه تان در پاسخگوئی دچار چنان شتابزدگی و سطحی گرائی یی است که رفیق صمد را مجبور به پاسخگوئی به شما کرده است و در انتها نیز صمیمانه خدمتتان عرض کنم که فرمایشتاتان جدای از اینکه فاقد هرگونه بار و نکته ای جدی برای مکث و تفکر است ، حتی هیچ انگیزشی در انسان برای ورود به فرامایشاتتان و پاسخگویی به شما ایجاد نمیکند و در این میان تنها و تنها این رفیق صمد عزیز و انگیزۀ زیبا و پی گیرانه ش است که مرا در قلمی کردن این سطور و ارسال شما به سمت همکیشانتان مشوق شد ، که شما حتی موضوع به این سادگی را نیز متوجه نشدید ، بروید برادر عزیز بروید و با خواندن چند بارۀ نوشتۀ رفیق صمد دست از لودگی و بامزگی برداشته و در پی کسب و کارتان باشید .

    لایک

  9. با درود به همه کسانی که به این وب‌گاه سر می زنند و منتقدانه و یا همگام و در راستای مطالب آن، با خواست سرنگونی جمهوری اسلامی و قطع هرگونه وابستگی به امپریالیست‌ها و به نفع طبقه کارگر و جنبش کارگری، دیدگاه می گذارند و البته قضاوت با خوانندگان گرامی است که اگر ذره‌ای هم آگاهی سیاسی و دید طبقاتی داشته باشند و با چگونگی مبارزه طبقاتی آن هم به نفع جنبش کارگری – به دور از وابستگی به امپریالیست‌ها و کسانی که در راستای امپریالیست‌ها مبارزات توده های تحت ستم را به بیراهه می برند – آشنا باشند، خود حق را به حق‌دار داده و اسیر دیدگاه‌های اپورتونیستی نمی شوند.
    نخست خدمت آقای آریوبرزن عرض کنم که اگر مغرضانه و با دیدی راست‌گرایانه به موضوع نمی نگرید و از شنیده‌ها و گفته‌های دیگران بدون هیچ تحقیقی دیدگاه‌ تان را نوشته‌اید، پس کمی کنکاش و زحمت برای یافتن حقیقت بد نیست.

    دوم هم خطاب به آقای قاسمی عرض کنم که مطلب بالا کاملا روشن و واضح است و نیازی به هیچ تفسیر و… ندارد و حال این که چه بلایی بر سر چپ ایران آمده است که ناجی خود را بند و دخیل بستن به امپریالیست‌ها می دانند – اگر حساب و کتاب اپورتونیستی در کار نباشد -سخت عجیب است؛ آن هم زمانی که از ادعای «جسارت حمید اشرف‌ها» سخن به میان می آید. با توجه به این که شما خود را متعلق به چپ دهه پنجاه می دانید و از رفیق حمید اشرف هم به نیکی یاد می کنید، سخت به فکر فرو می روم که نکند اگر حمید اشرف هم امروز زنده بود(ای کاش می بود، هر چند که یاد و راه او همیشه جاودان و زنده است) از رفتار اسانلوها حمایت می کرد و اصلا خود لابی امپریالیست‌ها برای گذر از جمهوری اسلامی می شد.
    آقای قاسمی عزیز بنده به عنوان گرداننده وب‌گاه پریسکه و با احترام، باید خدمت شما عرض کنم که گویا شما به سرسری خواندن مطالب و در نهایت نرسیدن و نگرفتن اصل مطلب و مفهوم آن به خاطر همان سرسری خواندن، عادت کرده‌اید؛ در مورد تفکر و اعتقاد شما ورود نمی کنم چرا‌که در دیدگاه‌های رد و بدل شده‌تان با آقای آذری همه پاسخ‌های لازم به شما داده شده است.

    حال ممکن است مرا هم متهم کنید به زود قضاوت کردن و این‌که چرا می گویم شما مطالب را سرسری می خوانید و با عدم توجه، اصل مطلب را هم دریافت نمی کنید؛ ولی خدمت‌تان عرض کنم که دلیل من برای این سخن از نوشته خودتان بر می آید.
    شما در آخرین دیدگاه تان خطاب به آقای آذری ذکر کرده اید که: «خودت مشکلت را معترف شده ای در توضیحی که در مورد پدر مبارزت داده ای و شوربختانه هم زود از کیسه آن گرامی خرج کرده ای.
    پدرِ مبارزت زنده نماند تا به تو ادب مبارزاتی یاد دهد تا به تو معرفت یاد دهد تا آنچه از کتاب ماهی سیاه کوچولو فراگرفته بوده، یادت دهد، فرهنگ مبارزه رهایی بخش را تا یادت دهد، به جز کسانی که درون تشکیلات سرکوب هستند، همه قابل احترامند و متحد ما در این مبارزه رهایی بخش.»
    باید عرض کنم این وب‌گاه (پریسکه) متعلق به بنده است و در نتیجه آن قسمت از نوشته آقای آذری در مورد انگیزه‌ شان برای پاسخ‌گویی به شما و اهداف ذکر شده در این وب‌گاه – توسط اینجانب به عنوان فرزند یکی از جانسپردگان دهه سیاه شصت و تیرباران شده توسط حکومت ننگین و جنایت‌کار جمهوری اسلامی،- می باشد که شوربختانه شما با بی توجهی تمام آن را به آقای آذری ربط داده و ایشان را به «چریکِ! در فرنگ جا مانده که از کِیسِ پدر، دریافت کرده ای نشمینگاهِ خوش نشینت در آنور آب را؟» متهم کرده، بی آن که ذره‌ای به فرزندان آن عزیزان فدایی شده فکر کرده باشید که حتی اگر هم از کیس پدر استفاده کرده باشند، مگر جرمی مرتکب شده اند و یا این که آیا خود شما که بوده اید و چه کرده اید که حالا با چشمان بسته خود را مستحق‌تر از همان بچه‌ها برای زندگی در فرنگ می دانید؟؟!!

    در پایان هم ۲ نکته قابل ذکر است:
    ۱. این‌که شما آقای آذری را متهم به شروع نگارش ادبیات فحاشانه، تحقیرآمیز و لمپنی می کنید بی آن که به خود برگردید و نوشته خود را بازخوانی کنید که این‌گونه نگارشی شامل کدامیک از آن دسته ها می شود که خود ذکر کرد‌ه‌اید.
    جمله شما:
    «این نوع نگاه مرا به جایِ آنکه یاد جسارت «حمید اشرفها» بیاندازد یادِ «مفتشینِ ایدئولوژیک» می اندازد که پیش از هر نوع واکنشی نگرانِ مهجور ماندن ایده های خود هستند.» البته اگر شما واژه «مفتش» را جز آن گروه از واژه‌های توهین آمیز بدانید.

    ۲.آقای قاسمی شما نوشته اید که:«جناب آذری، این سایت بازدیدکنندگان انبوه ندارد که مرا مرتب متهم به خود نمایی کرده ای، مگر نمای من فقط چشم شما را آزرده باشد؟ امثال این سایت و سوژه مورد نزاع، نمای مناسبی برای هیچ نمایشی نیستند که خود نمایان را در سایتهای آلامُد باید یافت.»
    عرض کنم که بنده به عنوان گرداننده وب‌گاه پریسکه ادعایی برای پر بازدید بودن آن ندارم ولی افتخار آن را دارم که وب‌گاه ام نامی را که بر روی نشریه‌ای انقلابی و در دوران مبارزه با اختناق حاکم جهت آگاهی توده‌ها به بیرون نشر داده می‌شده است را یدک می کشد و با هدف سرنگونی جمهوری اسلامی با هر جناح و دسته ای و در راستای پیروزی جنبش کارگری و ایجاد جمهوری دموکراتیک خلق با رهبری طبقه کارگر گام برمی دارد و البته با همین هدف، آزادی بیان و حق گذاشته شدن دیدگاه‌های مختلف توسط اشخاص مختلف را دنبال می کند و بدون هیچ‌گونه سانسوری تمام نظرات را در زیر مطالب درج می کند؛ کاری که شما در هیچ‌کدام از سایت‌های پر بازدید و… (رادیو فردا- اخبار روز- بی بی سی- عصرنو- صدای آمریکا ووو) که حتی ادعای دمکراسی و بعضا چپ بودن را دارند، انجام نمی دهند.

    «چشم‌ها را باید شست، جور دیگر باید دید»
    با سپاس

    لایک

  10. جناب آذری در 2 کامنت به شما معروض خواهم داشت، اولی حسب گردگیریِ ناخواسته در کامنتهای گذشته که با حمله شخصی شما آغاز شد و متناسب با ادبیات شما نگارش شد و دوم کامنتی که بدون ورود به شخصیت و انگیزه خوانی نویسنده هر مقاله ای می توان به کُنه ادله آن مقاله پرداخت.

    کامنت اول جهت تسویه حساب و آشتی: جناب آذری، درکتان میکنم برادر که دردتان آمده باشد زیرا عادت نداشته اید این همه به کسی توهین کنید و دیگری را به مسخره بگیرید و تحقیر کنید و یقین داشته باشید چون خود را کمونیست پنداشته اید پس طرف مقابل را یارای ورود به این حریم نیست مگر لمپن جماعت و فحاشان نظام، اما طرف، فل المثل به رُختان بِکشد که اخوی: من آنم که رستم بود پهلوان، یا من آنم که حمید اشرف بوده است قهرمان، راه به جایی نمی برد و شما از خود بگو که در طول این 30 سال یک لگد به باسن یک مرغ محترم! نزدید مگر آنکه گوشت چرخ کرده آن را در مک دونالد فرنگ خورده باشید پس لطف کنید از افعال خود بگویید که چگونه سودتان در کمک به مبارزه با دیکتاتوری بیشتر از جماعت نوری زاده و نوریزاد و جنبش سبز و سندیکالیست! بوده است….؟
    که شما پاسخی ندادید مگر، اگر، کردن که ما هم با کاشکی، جمعش کردیم!
    من یک انتقاد ساده کردم در یک کامنت کوتاه بدون اسائه ادب و استفاده از ادبیات عقب مانده پنجاه و هفتی که حتا در صورت نادرستی آن، شما می توانستید با کمال ادب و حفظ فضای سالم ادب مبارزاتی به آن پاسخ دهید.
    اینکه ایدئولوژی را نباید در این موارد اولویت دهیم، اینکه حتا از جان یک محکومِ جاسوسی یا شرارت در مقابل دستگاه قضایی فاسد که خود بانی شرارت در جامعه است باید دفاع کنیم و حال آنکه این طرف!(به ذم شما) منصور اسانلو است… و اینکه تهمت زدن، توده ای خطاب کردن و یک لیست بلند بالای دیگر را محاکمه نکرده، محکوم به بورژوا خواندن، عامل امپریالیست خواندن و مشابه مذخرفاتی که اتفاقا» هم ادبیات تواب شده شما(فرُخ نگهدار و حزب توده) در اوان انقلاب علیه فرهیخته ترین شهروندان این کشور به اتهام بورژوازی لیبرال تکرار می کردند که همه وزنِ سواد و علمشان به اندازه دانشجویان سال اول آن بزرگواران هم نبود و خود را پشت سنگر «آکادمی علوم شوروی» پنهان می کردند و شما حالا خود را مجاز می دانید، همان کنید و خود را پشت سنگر شهدای «چریکهای فدایی خلق» پنهان کنید؟!
    میدانی که ایرانی می گوید: گیرم پدر تو بود فاضل، از فضل پدر تو را چه حاصل؟
    من نویسنده مقاله را رفیق می خوانم و شما از گردِ راه میرسید، قندون می شوید و به دلیل بکارگیری همین احترام و دعوت نویسنده به تواضع در مقابل حتا همان که کمونیست نمی داند، دعوت مرا به مسخره می گیرید و متلک پرانی می کنید، توهین می کنید که:….. ظاهرا آقای قاسمی با مصرف صفت و عبارت رفیق بدشان نیامده، گوشزد کنند که خودشان «چپ بوده» و گوشۀ چشمی به جنبش کارگری داشته و بعنوان فردی دارای «شعور» و «معلومات سیاسی» چنین فرمایشاتی فرموده اند ، ولی دم خروس «توده ای شان» چنان از نوع نگاه و ادبیات و روانشانسی نهفته در فرمایشاتشان بیرون زده…..
    یعنی قاسمی بیشعور هست و معلومات ندارد و به خود اجازه داده در حیطه تخصصی چپ!(شما!!!) ورود کند و دُم خروس توده ای بودنش(در بی ادبیاتی شما برابر با فحش سیاسی) بیرون زده…. و توقع داری من هم بگویم قربان آن دست و پا و قلمِ بولوریت بروم؟ چریکِ! در فرنگ جا مانده که از کِیسِ پدر، دریافت کرده ای نشمینگاهِ خوش نشینت در آنور آب را؟
    آذری جان، جدا» اینقدر متوقع هستی؟!
    خودت مشکلت را معترف شده ای در توضیحی که در مورد پدر مبارزت داده ای و شوربختانه هم زود از کیسه آن گرامی خرج کرده ای.
    پدرِ مبارزت زنده نماند تا به تو ادب مبارزاتی یاد دهد تا به تو معرفت یاد دهد تا آنچه از کتاب ماهی سیاه کوچولو فراگرفته بوده، یادت دهد، فرهنگ مبارزه رهایی بخش را تا یادت دهد، به جز کسانی که درون تشکیلات سرکوب هستند، همه قابل احترامند و متحد ما در این مبارزه رهایی بخش.
    مرکزیت حزب توده به پیروی از کلیشه های شوروی و غرور حاصل از احساس پیشکسوتی در کمونیسم و قهوه خوردن با کمونیستهای روسی! مشتی مذخرفات علیه مصدق فقید نوشتند و گفتند و چریک فدایی خلق تولّد خود را با زدودنِ این لکه ننگ از دامان جنبش کمونیستی، مترادف خواند و حال شما کارشناسی ارشد در جهانشاهی شناسی آنهم با اتکا به ابزار همان رسانه امپریالیستی! یافته اید و از یک کامنت تا فی خالدونِ بهروزقاسمی را شناسایی ایدئولوژیکی، سیاسی، طبقاتی می کنید؟
    عقل کل، به جای این همه شناخت از یک کامنتِ بهروز قاسمی، بایسته بود از این همه اطلاعات و مدرک موجود در طی سی و پنج سال، از رفتار رژیم، راهی برای رهایی مردمت بیابی، ای مو از ماست بر گیرنده.

    پاسخ من به توهینهایت را «لودگی» مینامی و توهین های خودت را فضیلتِ کمونیستی؟!

    جناب آذری در کامنتهای شما طبق روال معموله 30 درصد فحاشی ایدئولوژیک است 30 درصد فحاشی شخصیتی به منتقد هرکه باشد، جهت ترور شخصیت و تحقیر وی، به منظور ارعاب با این پیام که طرف اصلن عددی نیست یا کی هست و سعی به کشف خط سیاسی اش جهت روشن کردن تکلیفش! آنهم با ادبیات سخیف. 30 درصد شعار و گنده گویی و قلمبه گوییِ منسوخ شده از ادبیات سیاسی روز، از 10 درصد باقی مانده 7 درصد نزاع ایدئولوژیک تکراری که گروه مربوطه، هویت خود را از آن وام می گیرد و 3 درصد باقیمانده برای دعوای تشکیلاتی روز مبادا!

    جناب آذری، این سایت بازدیدکنندگان انبوه ندارد که مرا مرتب متهم به خود نمایی کرده ای، مگر نمای من فقط چشم شما را آزرده باشد؟ امثال این سایت و سوژه مورد نزاع، نمای مناسبی برای هیچ نمایشی نیستند که خود نمایان را در سایتهای آلامُد باید یافت.
    حال پیشنهاد می دهم از این به بعد اگر موضعی را در راستای اشتباه علمی یا انحراف از روند مبارزاتی می دانید آن موضع را، نه فرد دارنده موضع را، تحلیل و نقد کنید و از اتهام زدن به افراد و تفتیش شخصیتی نویسنده، بپرهیزید که با شما همان نشود که: پاسخ های، هوی باشد.

    رفیق عزیز، سران این رژیم استبدادی می گویند مخلص مردم هستند اما با اولین مخالفتِ یکی از همان مردم، «پرونده» فرد مخالف را بررسی می کنند نه ادله مخالفت را.
    مخالف برای طرح موضوع و مورد حمله واقع نشدن اول باید عنوان کند 8 سال، سابقه رزم در جبهه داشته در بدنش ترکش جنگ دارد، فلان درصد جانبازی دارد و همیشه در صف اول نماز جماعت بوده و از بچه حزب اللهی های قدیمی است…. که فلان مطالبه محق خود را انجام دهد، تازه در انتها به دلیل عدم درک احتمالیِ پیچیدگی مباحث فلان مجتهد یا رهبری، در اینکه چرا حقش خورده شده، متهم به جهالت جهتِ ناتوانی از درک خورده شدنِ حقش می شود!

    پس زیبنده نیست ما جوّی بسازیم که برای اعتبار یافتن در فل المثل، سایت هواداران فدائیان، اول اثبات شود در عملیاتهای سال 60 چه کرده ایم یا چقدر زندان بوده ایم و….. و تازه تفاوت احتمالیِ سوادِ فلان شخصیت مشهور سازمانی(که یک فرض است یقین تلقی شود) در نامتوازنی با گمنامی ما، به رُخمان کشیده شده و با احاله به بحث ایدئولوژیکی، اساسا» جایگاهی برای هیچ منتقد یا انتقادی قائل نشویم.

    هرکه، تنها به عنوان یک شهروند با بضاعت خود باید اراده کمک به رهایی از وضع موجود داشته باشد و با تکیه به خِرد جمعی و احترام به همگان با هر گرایش و منافعی قصد به برقراریِ نظامی دموکراتیک داشته باشیم که همانا طبقه کارگر در دموکراسی، بیشترین امکان رشد و صیانت نفس را خواهخد یافت.

    برای طرح موضوعات ایدئولوژیک امروزه همگان، بیش از آنکه جزییات ایدئولوژی من و شما را خواهان باشند در ابتدا خواهانِ نوع ادبیات و فرهنگ سازمانی یا طبقاتی من و شما هستند و آنچه فرصت ترویج ایدئولوژی برای من و شما را فراهم میآورد، «ادبیات» ما است نه «اصرار» ما به حقانیت ایدئولوژی ما.
    در ادامه در کامنت بعدی با ادبیات سالم مبارزاتی، یا حد اقل ادبیات متمدّانه انسانی بدون انجام توهینِ شخصیتی به هیچ احدی میتوانیم بحث کنیم که چرا استفاده از آنچه شما رسانه امپریالیستی می نامید جهت منافع طبقه کارگر لازم است و از جمله دریافت کمک سرمایه داران ناراضیِ ضد حکومتی به مبارزات کارگران و حساسیت بسیار شدید سپاه پاسداران برای جلوگیری از چنین ارتباطی.

    لایک

  11. ظاهرا این جناب قاسمی در زمرۀ آندسته از مردمانی است که شاملو در موردشان می گوید ای یاوه ، یاوه ، یاوه ،/ خلائق مستید و منگ ؟/ با به تظاهر تصویر میکنید؟ / از شب هنوز مانده دودانگی
    ، در کامنت بالاتر و پیرامون فرمایشات جناب قاسمی و خطاب به او قید شده بود که :
    بعید به نظر میرسد که شما به کنه مضمون نهفته در مقالۀ بالا پی نبرده باشید و بلکه فرمایش شما مبتنی بر اپورتونیسم نظری و سیاسی تان شما را بر آن میدارد تا با قلب حقیقت نهفته در مقالۀ بالا به ورطۀ چنین استدلال ارزانقیمت و دماگوژیکی (عوامفریبانه ) افتاده و مثلا چنین نتیجه گیری کنید……. ، و حال با توجه به فرمایشات پسین ایشان و در ادامه باید افزود نه تنها بعید به نظر میرسد که به کنه مطلب پی نبرده باشید و کاملا فرصت طلبانه به افاضۀ چنین معلوماتی پرداخته اید ، بلکه تمام همّ و غمّتان نه درک و دریافت نقد و نظری اصولی در مورد مقالۀ بالا و یا مقالاتی از این دست ، که همانا تلاشی است از سر استیصال برای پاسخگوئی یی به هر بها و بهانه و در جهت ابراز وجود و با مضمونی فرافکنانه برای اثبات خویش . جناب قاسمی ظاهرا هواسشان نیست که نه فقط در باتلاق است که با هر گونه تلاش غیر منطقی و تقلای زیادی انسان بیشتر و بیشتر در معرض غرق شدن قرار گرفته و موقعیت خویش را به خطر می اندازد ، بلکه در عرصه مسائل نظری و سیاسی این خطر چند برابر نیز شده و تقلای بی مایه و بیخود ، انسان را در موقعیت بد تری نیز قرار میدهد ، چنان که نوشته (کامنت ) ایشان صرفا پلمیکی برای اثبات میزان و عمق گستاخی آدمی ، مثلا در هم آوردی برای پاسخگوئی است و نه تلاشی برای ارائۀ نظری مبتنی بر سازمانی فکری در نقد و برداشت از جنبش کارگری و یا اجتماعی و یا و سوخت و سازهای روابط درونی و اجتماعی یک جنبش طبقاتی ( شما بخوانید جنبش کارگری) با همۀ پیچید گیهای آن و نقش و مسئولیت چهره ها و شخصیت ها و رهبران و قدرت و دولت و سازمان ها و نهاد ها در چگونگی پیشبرد موفقیت آمیز و یا مهار و کنترل و منحرف ساختن و خنثی نمودن آن . جناب قاسمی از موضع مصلحی اجتماعی که ظاهرا و فعلا با دریافت اولین کامنت در پاسخ به فرمایشاتشان معترف به خلط خویش در ادعای انتصابشان به ارودی چپ گشته اند و تمام بضاعت نظری و فکری خویش را در درک و برداشت از طبقۀ کارگر و انسان کارگر و روابط درونی و مناسبات اجتماعی مابین اقشار و طبقات مختلف به نمایش گذارده اند ، بدون هیچ شرم و آزرمی اوهامات خویش را در برداشت واژگونه اش از مضمون اطلاعیۀ بالا به نقد کشیده و راضی از قاضی محکمۀ اصلاحی خویش به لودگی میپردازد و ظاهرا نیز امیدوارانه بر ان است تا افق دید دیگران نیز به وسعت قد و بالای درک و دریافت او بوده و انشااله همه چیز به خوبی و خوشی خواهد گذشت و تا آنجا پیش میرود که بی بضاعتی خویش در درک و برداشت از مبارزۀ طبقاتی و جنبش کارگری را به نویسندۀ متن بالا اشاعه داده و از قول متن بالا مینویسد :
    قرار نیست در یک کامنت بنده تعریف از ایدئولوژی و سیاست را بیان کنم چون انتقاد کوچکی کرده ام که در نتیجه آنچه نوشته شده مستفاد میشود سازمانهای سیاسی ابتدا باید مواضع سیاسی ایدئولوژیک فرد زندانی را بدانند بعد او را حمایت کنند در غیر این صورت وی ممکن است پس از خروج تبدیل به عامل بورژوا-امپریالیسم شود و یا شریک جهانشاهی و یا دریافت کننده کمک مالی از سرمایه داری بنام نادر دُرمانی و به تعبیر شما و مخالفین دریافت این کمک مالی، جنبش کارگری صدمه غیر قابل جبران ببیند….
    جناب قاسمی با همۀ تردستی ها و لودگی هایش متوجه نیست که چه در کامنت اولشان و چه در کامنت بعدیشان آنچه بشدت خودنمائی میکند نبود سازمانی فکری مبتنی بر شناخت و درک و برداشتی همه جانبه و جامعه شناسانه از سوخت و ساز روابط طبقاتی و اجتماعی است که وی را به عنوان مصلحی اجتماعی که سودای حقوق بشر دارد در موقعیتی نامربوط و متزلزل در برخورد به جنبش کارگری قرار داده و برآنش میدارد تا در کمال نا آشنائی اش با پدیده ای بنام جنبش کارگری نه بعنوان جنبشی ایدئولوژیک سیاسی و بلکه جنبشی در درجۀ اول صنفی و طبقاتی که میتواند کارگرانی با گرایشات و اعتقادات مذهبی و ایدئولوژیک متفاوت را در برگیرد که در مراحلی از پیشرفت جنبش به سازمان طبقاتی خویش و زبان و بیان و فرهنگ طبقاتی خود دست یافته و به خط و برنامۀ خاص خویش مجهز گردد میباشد و نه تعریف از مقولۀ ایدئولوژی و سیاست که بی بضاعتی و عدم دارائی وی در تعریف از ایدئولوژی و سیاست را به نمایش میگذارد و از انجا که جناب قاسمی اتوپیای هومانیستی و حقوق بشری اش را بسته به تبلیغات و فرهنگ رسانه سالارانۀ حاکم با آمیزه ای از منطق صوری ریاضی و داده های مد روز و بازاری در هم امیخته و از توانائی فکری خویش رضایت خاطر کسب میکند ضمن افشای بی بضاعتی فکری خویش در برخورداری ازشناخت و دیدگاهی ایدئولوژیک و سیاسی ، بطور اتوماتیک از متن بالا چنین استفاد(مستفاد میشود ) میکند که چریک های فدائی خلق میگویند: ابتدا باید مواضع سیاسی ایدئولوژیک فرد زندانی را بدانند و بعد از او حمایت کنند و قص الیهذا و بروی مبارک هم نمی آورند که عدم بضاعت فکری ایشان در نقد و بررسی و درک و دریافت از مسائل نظری مشکل شخص ایشان بوده و ربطی به نگارندۀ متن بالا و یا نگاه و دریافت متدو لوژیک حامیان دیدگاه متن بالا ندارد و صرفا عرض خود میبرد و زحمت دگران میدارد . بنابر این وقتی فرد و یا افرادی چون جناب قاسمی بدون درک و تسلط به موضوعی معین (مثلا ساخت و ساز درونی روابط جنبش کارگری و یا جنبش دانشجوئی ) و بسته به میزان اطلاعات و داده ها و شخصیت روحی و روانی خویش از متن و یا اطلاعیه ای چنان استفاد میکنند (مستفاد میشوند) که در کامنت ایشان مشهود است ، لودگی را به تمام و کمال رسانده و ضمن آسمان و ریسمان بافیهای بی پشتوانه و سطحی فراوان مانند : ….. اسانلو در زندان فردی بنام دّرمانی را نمی شناخت و ….. و چون ممکن است فرد زندانی در خارج از کشور کمک مالی دریافت کند به زعم شما (چفخا ) نباید از او دفاع کرد و تُرّهات دیگر مستفاد شده ای از این دست و بر همان سبک و سیاق سابقشان مثلا هل من مبارز می طلبند که هرگاه شما روی مطالبات طبقۀ کارگر و چگونگی دفاع از آن اجماع داشتید و راه اصلی از بین بردن موانع سازمان یابی این طبقه را فلان و بیسار کردید: بگویید که دیگر کسی چنین خبطی نکند و برای کارگر زندانی تیلیغ نکند که او با رسیدن پایش به جایی که شما سی سال است پایتان رسیده و خوش لنگر انداخته اید با خوردنِ نمک امثال دُرمانی، نمکدان وظیفه شناسانِ طبقه کارگر که انقریب در بازنشستگی قرار دارند را نشکند.
    و همۀ اینها در صورتی که یکی از بیشترین تلاشهای رسانه ای چفخا با ایجاد صفحه ای ویژه در انعکاس مسائل و مبارزات جنبش کارگری و دفاع از این جنبش طبقاتی بوده و هست و از آنجا که اصولا جوهر و مضمون وجودی و مجادلاتی افرادی چونان جناب قاسمی نه در راستای پیشبرد امر مبارزاتی طبقۀ کارگر . بلکه تلاشی برای خودنمائی و ابراز وجود میباشد ، پیش از فرمایشاتی اینچنین کوچکترین زحمتی و تلاشی نیز به خرج نمی دهند تا گفته هایشان چند درصدی نیز هم که شده بر داده هایشان منطبق باشد و خود را در این راه تا انجا به نادانی میزنند که حتی زحمت بررسی و نقد نظرات و نوشته های دوستان و همکاران دیرین و هم کیشان و هم طبقه ای های خود اسانلو را که از اتفاقا نه خارج کشوری هستند و نه حقوق پناهندگی میگیرند و نه داعیه ای چنین چون این جناب قاسمی دارند را داشته و از قضا رسما و کتبا نیز در تداوم و پاسداشت تلاششان در ارتباط با جنبش کارگری و حرکات سندیکائیشان این جناب اسانلو را از سندیکای کارگری شرکت واحد اخراج نمودند ( در اینترنت بکررات میتوان به نقد و نظرات فعالین جنبش کارگری در این زمینه دست یافت ) ، بپردازند و یا قدری مکث نمایند که وجوه افتراق و اشتراک اسانلو ها در معیت گنجی ها و سازگارها و همتایانشان با لخ والساها و توده ای ها و اکثریتی ها در کجا و چیست و اخر و عاقبتش به کجا ختم خواهد شد و باز صرفا و صرفا برای عقب نماندن ار قافلۀ پاسخگوئی و ابراز وجود تا انجا پیش میروند که دچار وقاحتی بیشرمانه گشته و علیرغم کشته های پشته شده از فدائیان رادیکال و ضد مناسبات سرمایه داری و جمهوری ادمخواران اسلامی و بخصوص جانباختگان چریک های فدائی خلق در اقصی نقاط ایران و زندانها و میدانهای نبرد بجای غور و تفخص در پس زمینه های داده های متدولوژک فکری و سیاسی در عرصۀ مبارزه مثلا ریش نقد و موشکافی متن اطلاعیه را به سپاه پاسداران بسته و دست افشان و راضی از لودگی گستاخانۀ خویش دل خوش میدارد که پاسخ دادم و کوتاه نیامدم و چقدر میدانم و چقدر میتوانم و متوجه نیست که چهره و بی اندیشگی فکری اش به چه میزان دچار خدشه و آلودگی گشته است ، بخصوص انجا که در کمال وقاحت و بیشرمی با اینهمان سازی حقوق و مستمری بخور و نمیر پناهندگان سیاسی ئی که در پی خونین ترین سرکوب ها جان خویش را برداشته و به پناهگاهی رسانده اند با سرمایه های میلیاردی جهانشاهی ها و دُرمانی ها و از موضعی طلبکارانه، خواهان آگاهی از تفاوت ماهوی این دو گشته اند تا مثلا جایگاه هر انسان پناهنده را به زعم خویش در نقطه مشترک با اسانلوها و سازگاراها قرار دهند و باز متوجه نیستند که وقتی فردی تا این حد از بی بضاعتی و نا اگاهی در تشخیص ماهیت این دو موضوع کاملا متفاوت ، برخوردار است اصلا چگونه به خود اجازه میدهد وارد چنین حوزه هائی شده و فرامایشاتی چنین بفرماید و همین یک رقم خود گویای میزان عمق و گسترۀ دانش و بینش و سطح اطلاعات و ادعاهای جنابشان است و در ادامه باید گفت که جناب قاسمی حقوق بخور و نمیر و در واقع حداقلترین میزان پرداخت بودجه ای که در پس جنگ جهانی دوم و بر اساس قوانین کنوانسیون ژنو در هزار و نهصد و پنجاه و نه به پناهندگان سیاسی پرداخت میشود که آنها را در مرزهای حفظ فیزیکی موجودیت خویش نگاه میدارد ، نه از کیسۀ امپریالیستها که صاحبان اشکال مختلف سرمایه های جوامع متروپلند و کارگران خودی و مردمان اقشار و طبقات تحتانی جوامع توسعه یافته خویش را نیز استثمارمیکنند پرداخت میشود ( کاملا معلوم و مشخص است که جناب قاسمی حتی از مقولۀ امپریالیسم و دولت و مناسبات اجتماعی در کشورهای متروپل نیز هیچ گونه شناختی ندارند ) ، بلکه از مالیاتی است که دولتهای کشور متروپل بمثابه ارگان سیادت همان امپریالیستها ، از کارگران و زحمتکشان و وسیعترین اقشار و طبقات مردم گرفته و به پناهندگان میپردازد و حتما اگر ندیده اید، شنیده اید که دولتها و احزاب مزدور سرمایه داری در پی خواستها و مطالبات برحق مردم خویش و بخصوص کارگرانشان از ثروتی که با نیروی بازو و اندیشۀ و توانائی خود تولید کرده اند را با بکارگیری سیاست و تاکتیک تحمیق و دروغ از یونان گرفته تا آلمان و فرانسه و سوئد و کانادا آدرس پناهندگان را به انها داده و علت و عامل بحران اقتصادی وتشدید اختلاف طبقاتی و فقر و فاقه را نه مناسبات سرمایه داری و بانکها و گردن کلفتهای در راس و بلکه بی پناهترین بی پناهان اعلام میدارد و شما با این همه دانش و بینش و درایت در نقد و بررسی تان دیگر چشم دنیا را در هر چه استدلال و استتنتاج کور کردید راستش و بر همین سیاق باید حضورتان عرض شود که بسیاری از فرمایشاتتان مانند همین یک فقره اینهمان سازی مستمری پناهندگان با سرمایه های میلیاردی سرمایه داران مناسبات امپریالیستی و جهانشاهی ها انقدر سطحی و بی مقداربوده که با چاشنی لودگی های بی مزه تان هر گونه وجاهت حتی نسبی را از فرمایشاتتان سلب مینماید و هیچ گونه انگیزش مثبتی در انسان برای ورود به مجادله و مباحثه با شما را بر نمی انگیزد و تنها دلیل پاسخگوئی در همین حد به ترهات شما در اینجا نیز بر امده از انگیزه ای است که پریسکه به معنی اخگر در گویش لُری که: (مستقیما به نقل از وبلاگ رفیق صمد بهادری طولابی ) یادآور نشریه‏ ای زیرزمینی‏ است به همین نام که در سال‏های نخست استقرار رژیم جمهوری اسلامی در لرستان منتشر می‏شد. بنیان‏گذار این نشریه، پدرم محمدحسن بهادری طولابی از اعضای سازمان چریک های فدایی خلق ایران(اقلیت) بود که در چهاردهم بهمن سال سیاه شصت در اوین به جوخه تیرباران سپرده‏ شد تا صفحات پریسکه تا ابد سپید بماند. اما تا شب هست، جرقه‏ ها به چشم می‏آیند. این، پریسکه است. در انسان بیدار میکند ، بود بخصوص آنجا که میگوید قرار جمهوری آدمخواران بر آن بوده تا صفحات پریسکه تا ابد سپید بماند . اما تا شب هست جرقه ها به چشم می آیند . این پریسکه است …. آیا این قسمت را در این وبلاگ خوانده اید ؟ در ان بالا نقش بسته است ، می بینید شما در زمینه های زیبای بذرهایی که در حال جوانه زدنند قدم گذارده اید و بدنبال ستاد یا ستادهای عملیاتی ما میگردید ، شما در زمرۀ آندسته از مردمانی هستید که در درون جنگل بنبال درخت گشته و لودگی اخلاقی خویش را بپای مثلا دانش فکری تان میگذارید و حتی نمی دانید که پریسکه ئی که شما در زمینۀ آن به ابراز خودنمائی پرداخته اید همان بذرهای ماندگارند که مفتاحی ها در اشعار سلطانپورها نویدش را داده بودند که علیرغم تمام کشتار ها و سرکوبها و فراز و فرودها ، در حال جوانه زدنند وزمینه های ستادهای انقلاب نسل جدید و فردا ، و ستاد انقلاب را، بقول مولوی شاعر باید که به چشم سّر دید و نه با چشم سر ، نخیر جناب قاسمی کارو بارتان نگرفت ، اینجا عرصۀ درفشانی های دست اموزان هرچند زیرک نگهدار ها و خاوری ها و اسانلوها و … نیست و میدانم و دیده میشود که شما حتی بار مضمونی کلمات و صفاتی را که بکار میبرید نمیدانید و صرفا برای خالی نبودن عریضه و فراهم نمودن اسایش روحیتان ولخرجی میکنید ، والبته اینگونه نیز بهتر است ، چرا که اگر بدانید و اینگونه خرجشان کنید دیگر حتی اپورتونیست هم نبوده و بلکه فردی خاطی ، مغرض و حتی مجرمید و باتوجه به جوهر و مضمون فرمایشاتتان بسیاری از فرافکنی هایتان حتی ارزش اشاره هم ندارند چه رسد به نقد و بررسی و پاسخگوئی ، پس میگذاریم و میگذریم ، امید که عرصۀ و فضای دیگری درخور میزان درک و برداشت و ماهیت وجودیتان برای عرض اندام بیابید .

    لایک

  12. جناب محمود آذری، کاشف عزیز! شما به کشف چند توطئه رسیده اید که ابنجانب عامدانه و عامیانه به قلب مطلب پرداخته ام و دچار
    اپورتونیسم نظری هستم و دُم خروس توده ای بودنم مکشوف است و بدتر از همه اینها، در حریم مقدس رفقا ورود کرده ام و با رفیق خطاب کردن نگارنده مقاله فوق مدعی چپ بودن و داشتن گوشه چشمی به جنبش کارگری شده ام.

    جناب آذری بنده غلط کرده ام که تا شما هستید دعوی چپ بودن و جنبش کارگری داشته باشم. بنده هیچگاه بیشتر از منصور اسانلو نمیتوانم پیشینه کارگرزادگی و کارگری خود را به شما و رفقایتان اثبات کنم و مدعیِ کارگر بودن شوم که تازه متهم شده است به دریوزگی در آستان بورژوازی و نفوذ بورژوا-امپریالیسم(یا حضرت عباس!) در جنبش اصیل کارگری و به فساد کشاندن طبقه کارگر….
    آذری عزیز، چشم بنده جسارت نمیکنم و شما را هم رفیق خطاب نمیکنم که خداناکرده مدعی داشتنِ گوشه چشم به جنبش چپ نشده باشم.

    آذری عزیز بنده از مرفهین بی درد هستم که در داشتن وقت برای کامنت نویسی گویی با شما اشتراک دارم ولی فرموده اید که بیش از این وقت شریف شما را تلف نکنم که من به حضرت عباس به وقت شریف شما کاری نداشته ام شما خود اصرار به پاسخگویی به بنده داشتید به احتمال جهت انجام رسالت تاریخیتان و جلوگیری از فریب توده هایی که ممکن است کامنتی منحرف مانند کامنت مرا بخوانند.

    قرار نیست در یک کامنت بنده تعریف از ایدئولوژی و سیاست را بیان کنم چون انتقاد کوچکی کرده ام که در نتیجه آنچه نوشته شده مستفاد میشود سازمانهای سیاسی ابتدا باید مواضع سیاسی ایدئولوژیک فرد زندانی را بدانند بعد او را حمایت کنند در غیر این صورت وی ممکن است پس از خروج تبدیل به عامل بورژوا-امپریالیسم شود و یا شریک جهانشاهی و یا دریافت کننده کمک مالی از سرمایه داری بنام نادر دُرمانی و به تعبیر شما و مخالفین دریافت این کمک مالی، جنبش کارگری صدمه غیر قابل جبران ببیند….

    آذری عزیز اسانلو در زندان که نام دُرمانی را نمیدانست و کسی هم احتمال کمک مالی و آنچه بعد در آمریکا اتفاق افتاد را پیش بینی نکرده بود و اشاره نویسنده مقاله چنین است: نیروهای انقلابی و چپ نباید انرژی خود را در برنامه های چهره سازی ها و شخصیت پردازی هائی از این نوع به صرف این که طرف کارگر است، صرف نمایند. … هر روز نام و عکس یک کارگر زندانی را که مورد تبلیغ رسانه های مختلف قرار می گیرد، بر سینه نزنند؟ ….این همه در شرایطی رخ می دهد که هر از چند گاهی «فعال» سیاسی ای را در داخل کشور دستگیر کرده و در حالی که صدها زندانی سیاسی بدون مطرح شدن نامی از آن ها در سخت ترین شرایط به سر می برند، ناگهان نام و عکس این افراد حتی در زمانی که در زندان هستند به روی آنتن می رود و خیلی ها هم ساده دلانه برای این افراد کف می زنند و از آن بالاتر اعلامیه های غرای آن ها که از سیاه چال های جمهوری اسلامی و با شعارهای بلند بالا در نابودی نظام سرمایه داری تزئین و به بیرون صادر شده را توزیع کرده و در فضای مجازی پخش می کنند. بدیهی ست چهره هائی از این نوع وقتی که پایشان به خارج از کشور می رسد از رسانه های امپریالیستی سر در می آورند…

    بازهم نتیجه واضح است، به دلیل احتمالِ سر درآوردن کارگر زندانی(این طرف!) مثل اسانلو از رسانه های امپریالیستی! و علیرغم افشای آنچه در آن سیاهچاله ها اتفاق افتاده در این رسانه ها ولی به دلیلِ احتمالِ رفتاری که این زندانی سابق ممکن است در خارج از کشورانجام دهد و شما آنرا بورژوایی ارزیابی میکنید، نباید در مورد شخصیت حقیقی آن افراد و چهره آنان که ممکن است به تعبیر شما به نان و نوایی برسند!(..چون طرف کارگر است..) تبلیغ کرد که مهم نیست آنان در سکوت اعدام یا حبس شوند و مابقی تعارفات مبارزاتی….

    جناب آذری، شما در مورد آن همه افراد بی نام و نشان که در زندانها سراغ دارید چرا سکوت کرده اید؟
    اگر میدانید کسانی بینام و نشان محبوس هستند و در خطر قرار دارند، چرا نام و نشان آنانرا در رویتِ رسانه های غیرِ امپریالیستی! قرار نمیدهید؟

    بله متوجه هستم چرا؟ چون نویسنده مورد وثوق شما متذکر شده است:…. وظیفه نیروهای چپ و انقلابی اساسا دفاع از خواست ها و مطالبات طبقه کارگر و کلا جنبش کارگری و یافتن راه اصلی برای از بین بردن موانع سازمان یابی این طبقه و سرکوب مبارزات آن در شرایط دیکتاتوری حاکم می باشد.

    و همه اینها یعنی کشک، یعنی حالا بمانند تا شما مندرجات پارگراف بالا را متحقق کنید که سی و پنج سال است با رفقایتان در آن وظایف کوشیده اید!! و به احتمال در این انجام وظیفه بازنشسته شده اید!

    جناب آذری، ای نیروی چپ و انقلابی، هرگاه:
    1- روی مطالبات طبقه کارگر و چگونگی دفاع از آن اجماع داشتید؟!
    2- راه اصلی برای از بین بردن موانع سازمان یابی این طبقه و سرکوب مبارزات آن در شرایط دیکتاتوری حاکم را یافتید؟!
    بگویید که دیگر کسی چنین خبطی نکند و برای کارگر زندانی تیلیغ نکند که او با رسیدن پایش به جایی که شما سی سال است پایتان رسیده و خوش لنگر انداخته اید با خوردنِ نمک امثال دُرمانی، نمکدان وظیفه شناسانِ طبقه کارگر که انقریب در بازنشستگی قرار دارند را نشکند.

    جناب آذری، در ایران، نیرویی که از شنیدن خبر رسیدن دریافت کمکهای مالیِ خارج کشوری به خانواده های زندانیان کارگر اسهال میگیرد سپاه پاسداران است زیرا به شدت رصد میکند که این کمکها به دست خانواده ها نرسد تا مشوقی برای ادامه مقاومت در مقابل ستم و دیکتاتوری آنان نگردد که بر این امر بسیار بسیار حساس است.

    بدینسان سپاه پاسداران به منظور جلوگیری از رسیدن این کمکها به دستِ خانواده های زندانیان از انجام هیچ عملیاتی فروگذاری نمیکند و با حمایت مستقیم و غیر مستقیم از چنین هجمه ای، علیه امثال اسانلو خائن! که با نیافتن ستاد عملیاتی شما و رفقایتان به رسانه های امپریالیستی پناه میبرند سعی داشته و دارد این نوع تدارکات و ارتباط های خارج و داخله را مسدود ساخته و خنثا سازد که میتواند به تقویت اپوزسیون داخلی منجرشود، از طرفی سپاه پاسداران انگیزه قوی دارد تا با ایجاد موجباتِ بایکوت شدن امثال منصوراسانلو توسط اپوزسیون خارج، دیگر کسی هوس جمع آوریِ کمک مالی از خارج کشور به سرش نزند یا در ویترین امپریالیستی! مکروفن گرفتن.

    جناب آذری، در خط امپریالیسم بودن ما به در خط سپاه بودن شما بدرشود، یعنی جفت بک اخوی.
    شما هم به کشف خط سیاسی بنده زحمت ندهید که خودم به همگرایی با اسرائیل و آمریکا معترفم زیرا شما با عدم تخصص در این تمشیتِ کتابت، ابن کاره نیستید اخوی و تنها موجبات مکدر شدن اهالی حزب توده را با منتسب ساختن بنده به ایشان روا داشتید.

    بسیار مسرور میشوم که حق التحریر بنده و حق العمل کاری، نه ماهانه که هفتگی توسط صهیون و امپریال وصول شود اما شور بختانه قابل ندانستند و توصیه داریم اینبار نه به عنوان رفیق که قابل ندانستید، یا هموطن(که میدانیم شما جهان، وطنتان است) بلکه به عنوان همزبان، شما هم، با توجه به افزایش مخارج در هر گوشه خاکی که تشریف دارید، مُزد خود را از سپاه محترم پاسداران دریافت نمایید که اگر بی مُزد چنین نوشتید اشتباه کردید و حد اقل از متحد خود هزینه حمابت از خط آنان را مطالبه بفرمایید که اثبات شده است ایشان در این خصوص بدون در نظر گرفتن ایدئولوژی شما، با آغوش باز، هرنوع همکاری را پذیرایند(مصداق برادرچاوز و مورالس، کیم ایل سونگ،پوتین و بشار…)
    در انتها، اخوی(جناب آذری را میگویم) شما بر حسب دید و درک و اطلاعات داشته اتان بگویید تا بدانیم چه گُلی بیش از سازگارا و جهانشاهی و نوری زاده و نوریزاد، ستوده، سلطانی، موسوی، کروبی و جنبش سبز و بنفش بر سر ملت ایران ببخشید طبقه کارگر زده اید که هرکس از مسیر نشنیده شما یعنی جنبش اصیل ناب محمدی ببخشید کارگری شما خارج شده است باید برای نشست و برخاست با دیگرانی که نام نهادید از شما طلب مشروعیت کند؟ اینبار آدرس ستادهای عملیاتی خود در مناصق آزاد شده چریکی را بدهید تا جوانان به آنجا بشتابند یا راهی برای پیوستن به شبکه های فراگیر کارگری سُرخ موجود در کارخانه ها را رهنمون شوید و یا اشخاص کاریزماتیک و فرهیخته خود را معرفی کنید که با اشارت آنان طبقه کارگر دست از کار بشوید و موجب اعتصاب سراسری شود… و با وجود شما و رفقایتان کسی دیگر به راه سبز و بنفش منحرف نشود وهمه پایداریِ سُرخ را از شما فرا گیرند.

    راستی اخوی ما را آگاه ساز که مستمریِ پناهندگان در اروپا از کیسه امپریالیسم میآید یا خیر؟ و تفاوت ماهوی دریافت پول پناهندگی با پول جهانشاهی و دُرمانی برای نیاز خانوارهای زندانی را تشریح کنید که این سوأل آخر، جدا از همه مباحث مطروحه در پاسخ به اساس بحث بالا، بسیار مفید است بویژه در فهم تفاوت متودُلوژی شما از برادران سپاه پاسداران انقلاب اسلامی یا تفاوت متودُلوژی ما از شما.
    با کمال احترام بهروز قاسمی مورد عنایت شما.

    لایک

  13. اشارتی پیرامون بدفهمی عامدانه و یا کج فهمی عامیانۀ جناب بهروز قاسمی در ارتباط با کامنت وظیفه مندی ایشان در دفاع از جان انسانها . ظاهرا آقای قاسمی با مصرف صفت و عبارت رفیق بدشان نیامده، گوشزد کنند که خودشان چپ بوده و گوشۀ چشمی به جنبش کارگری داشته و بعنوان فردی دارای شعور و معلومات سیاسی چنین فرمایشاتی فرموده اند ، ولی دم خروس توده ای شان چنان از نوع نگاه و ادبیات و روانشانسی نهفته در فرمایشاتشان بیرون زده که برای هر فرد با کمترین تجربۀ برخود با صاحبان این زبان و فرهنگ و روش و منش جای هیچ تردیدی در شناسائی دم خروس اینان نمیگذارد ، جناب قاسمی نتیجه گیری نموده اند که : از متن این مقاله این نتیجه را می شود گرفت که ما باید تنها در زمانیکه که مطمئن شدیم فرد کارگر زندانی شده، هم ایدئولوژی با ما است و یا به نوعی مبلغ نظرات ما است از او دفاع کنیم یا نام او را به شهرت برسانیم که شاید در نابود نساختن وی توسط حکومت مأثر باشد.
    در صورتی که نفرموده اند تصورشان از ایدولوژی چه بود و در کجای متن مقالۀ بالا قید شده که اگر فلانی هم ایدئولوژی ماست و مبلغ نظرات ماست و الا غیرالنهایه باید از او بدفاع پرداخت و او را به شهرت و نان و آب رساند ؟ نخیر جناب قاسمی ، بعید به نظر میرسد که شما به کنه مضمون نهفته در مقالۀ بالا پی نبرده باشید و بلکه فرمایش شما مبتنی بر اپورتونیسم نظری و سیاسی تان شما را بر آن میدارد تا با قلب حقیقت نهفته در مقالۀ بالا به ورطۀ چنین استدلال ارزانقیمت و دماگوژیکی (عوامفریبانه ) افتاده و مثلا چنین نتیجه گیری کنید ، پرسیدنی است که شما با این همه قدرت استدلال و استنتاج پاسختان برای کارگرانی که از همان سنگر پیشین اقای اسانلو وی را مخاطب قرار داده و به خیانت در عرصه های مختلف متهمش نموده و اخراج او را از سندیکای کارگری اعلام نمودند چه میباشد ؟ حتما انها هم به زعم شما دچار ایدئولوژی زدگی سیاسی گشته و از اهداف سندیکائی خود عدول نموده و فاقد وسعت نظر و گشادگی افق انسانی شما گشته اند ؟ جناب قاسمی آیا نام امیر حسین جهانشاهی رهبر ،، سازمان موج سبز ،، و زدو بندش با اسانلو را شنیده اید ؟ و در اینصورت آیا میدانید که وی یکی از بزرگترین سرمایه داران ایرانی تشریف دارند و آیا میدانید که سود و سرمایۀ وراثتی ایشان تنها و تنها با استثمار بی رحمانه وتاریخی همان کارگرانی که جناب اسانلو به دستمالی فروختشان صورت گرفته است ؟ و آیا در دستگاه بغایت اپورتونیستی و رندانۀ فکری شبه اجتماعی شما هیچ رابطه ای بین این زدو بندها و سیاست گذاری ها در جنبش کارگری و شگردهای وزارت مخوف حفاظت و حراست اطلاعات اسلامی از سرمایه داری و استثمار انسان از انسان در ایجاد کانونها و نهادهای موازی در جنبش کارگری برای تحمیق و سردرگمی کارگران و زحمتکشان وجود ندارد ؟ آیا شما نام زولیداریتی سنتر و نهادهای همتایشان را در چگونگی نفود در جنبشهای کارگری جهانی و چگونگی فروپاشی این جنبشها شنیده اید ؟ آیا نام کارگری بنام لخ والسا که حتی سمت ریاست جمهوری لهستان را برای دوره ای یدک کشید به گوشتان خورده است؟ ( درست فتوکپی همین آقای اسانلوی خودمان بود ، زندان هم رفته بود ، هنوز هم هست و مورد نفرت مردم لهستان و بخصوص همتایان کارگرش) ، اگر چنین است ، پس میبینید که نتیجه گیری شما عامدانه و فرصت طلبانه بسیار مغشوش و غلط بوده و در عین حال از زبانی عوامفریبانه برخوردار است . جناب قاسمی نوشته اند که :
    نگارنده مقاله نگران است که اگر از افراد معترض به طور خاص نام آورده شود و وی معروف شود، ممکن است وی پس از آزادی برخلافِ خط مشی سیاسی ما گام بردارد پس تا عدم اطمینان از همخوانی استراتژی و تاکتیکِ زندانیِ معترض، بهتر است از حمایت آنان خود داری کنیم!!!
    باید گفت که نخیر برادر، نگارندۀ مقاله ، برخلاف فرمایش شما چنین دیدگاهی نداشته و بلکه بر اساس دیدو درکی اصولی و تجربی ضمن دفاع همه جانبه و بی شائبه از زندانیان کارگر و فعالین جنبش کارگری وتاکید بر آزادی بی قید و شرط آنان و همۀ زندانیان سیاسی ، مو را از ماست بیرون کشیده و اپورتونیسم نهفته در حرکت و جنبش و ازجمله جنبش کارگری را افشا نموده و زمینه های چنین نفوذی را از بین میبرد و در این رابطه آنچه ملاک و معیار و پرنیسپ ناظر بر رفتار و گفتار و کردار نگارنده و ازجمله مضمون مقالۀ بالاست ، منافع جنبش کارگری و طبقۀ کارگر به عنوان بزرگترین گروه اجتماعی مورد بیشترین ستم و استثمار در کل بوده و میباشد و نه منافع حقیر فرد و یا افرادی که به محض ورود به ویترین رسانه ها به یک باره کاشف روابط اجتماعی ویژه ای ماورای بار و مضون طبقاتی آن گشته و فیلشان یاد جنبش سبز و امیر حسین جهانشاهی میکند ( اسانلو و مثال او را میگویم ) .
    راستش باید به جناب قاسمی گوشزد نمود که ، نخیر جناب همانگونه که شما فاقد تعریفی درست و اصولی از ایدئولوژی و سیاست و مبارزه میباشید ، بهمان شکل هم نه شناختی از حمید اشرف دارید و نه معنا و مفهوم جسارت را در مبارزۀ سیاسی دریافته اید ، بر خلاف فرمایش شما ، جسارت هم آوائی با قدرت و رسانه های عمومی و جو غالب حاکم بر افکار عمومی و همسوئی با تبلیغات و استدلالات ساده انگارانه و بغایت عوامفریبانه ای که این رسانه ها به راه انداخته و ترکشش شما را نیز برگرفته است ، نمیباشد ، جسارت ، رو در روی صاحبان زور و پول و رسانه ها و دلالان و مشاطه گران پیچیدۀ نظری و عملی سرمایه داری ایستادن و عمله و اکره شان را افشا نمودن و اتفاقا در معرض انواع و اقسام تهمتها بمانند فرمایشات شما قرار گرفتن و علیرغم ان کوتاه نیامدن است و این نه ربطی به ایدئولوژی دارد و نه ربطی به سازمان و حزب و غیره ، همۀ اینها مستقیما به خود جنبش کارگری و طبقۀ کارگر به عنوان صاحبان اصلی نیروی تولید و در معرض مستقیم ستم و استثمار مربوط بوده و ما صرفا در دفاع از این جنبش است که بدفاع برخاسته ، توان خود را در اختیار آن قرار میدهیم ، تا واقعیات مانند زدو بند با امیر حسین جهانشاهی ها رو شده و سیاه رو شود آنکه از نام حمید اشرف و شهامت و جسارت او برای خود نمدی میدوزد . ( میگم جناب قاسمی کارتان ظاهرا نگرفت برادر ، بروید پی کسب و کارتان در جای دیگری برادر و وقت ما را هم بیخود نگیرید ) .
    و باز این جناب قاسمی قابل خطابند تا متوجه گردند که انچه ایشان فروتنی در شنوائی و وسعت نظر در بحث و برخورد به دیگران مینامند ، صرفنظر از مضمون پندآمیز غیر سیاسی و پدرانه شان فاقد هرگونه وجاهت جامعه شناسانه و اصولی بوده و چندان محلی از اعراب ندارد ، چرا که زد و بند با دشمنان سبز و بنفش و خط خطی کارگران و جنبش کارگری چیزی است که در مقابل چشمان ما و در عمل اتفاق افتاده و هیچ گونه پند و اندرز و نصیحتی را نیز نمی پذیرد و میرود و رفته است تا جنبش های اجتماعی مختلف و از جمله جنبش کارگری را برای مدتی بنفع حکومت آدمخوران سرمایه داری اسلامی به انفعال و پاسیفیسم بکشاند ( همانگونه که در مورد جنبش دانشجوئی موفق شد )و این برادر (جناب قاسمی را میگویم) بر حسب دید و درک و ا طلاعات نداشته اش نتوانسته متوجه گردد که زدو بند اسانلو با امیر حسین جهانشاهی ها و نشست و برخاستش با سازگاراها برای جنبش کارگری از چه معنا و مفهومی برخوردار بوده و مقالۀ مد نظر در بالا با چه حساسیتی در این رابطه به مسئله نگریسته و اتخاذ موضع نموده است .

    لایک

  14. جناب آریوی بی برزن ، ظاهرا کمونیستها منتظر ظهور شما در برزن و با دستورات ویژه تان بودند تا به کرۀ شمالی مهاجرت نمایند .

    لایک

  15. از متن این مقاله این نتیجه را می شود گرفت که ما باید تنها در زمانیکه که مطمئن شدیم فرد کارگر زندانی شده، هم ایدئولوژی با ما است و یا به نوعی مبلغ نظرات ما است از او دفاع کنیم یا نام او را به شهرت برسانیم که شاید در نابود نساختن وی توسط حکومت مأثر باشد.

    نگارنده مقاله نگران است که اگر از افراد معترض به طور خاص نام آورده شود و وی معروف شود، ممکن است وی پس از آزادی برخلافِ خط مشی سیاسی ما گام بردارد پس تا عدم اطمینان از همخوانی استراتژی و تاکتیکِ زندانیِ معترض، بهتر است از حمایت آنان خود داری کنیم!!!

    این نوع نگاه مرا به جایِ آنکه یاد جسارت «حمید اشرفها» بیاندازد یادِ «مفتشینِ ایدئولوژیک» می اندازد که پیش از هر نوع واکنشی نگرانِ مهجور ماندن ایده های خود هستند.

    رفیق، ما وظیفه داریم از جان انسانها دفاع کنیم، از جان فردی که به اتهام جاسوسی برای صهیونیسم و امپریالیسم(شیطان بزرگ) محکوم به اعدام شده است، منصور اسانلو که جای خود دارد و اینکه ایشان(هرکه باشد) بیرون میآید و چون به دلیل حمایت ما اگر عضو جنبش کارگری بوده به آستانِ بورژوازی و امپریالیسم سر می ساید! یا از این قبیل…. می توانیم با وی وارد بحث شویم و با نشر این بحث فرصتی یابیم برای ارائه نقطه نظرات خود به خیل عظیم تری و یا شاید به خود اجازه دهیم نظرات دیگران را با فروتنی شنونده باشیم چه بسا ما نیز در مواردی اصلاحاتی در باورهای خود انجام دهیم تا آنکه مرتب دیگران را توده ای، رژیمی، بورژوایی….. بخوانیم و در واقع پنبه همه را بزنیم.

    لایک

بیان دیدگاه