رفيق قاسم که با فقر بزرگ شده و طعم تلخ آن را با تمام وجود در طول زندگی اش احساس کرده بود، در دانشگاه امکان یافت که هر چه بيشتر با آرمان های طبقه کارگر و اندیشه های مارکسيستی آشنا شده و مسير فکری و جهت گيری اش را برای زدودن فقر و محو هر گونه بی عدالتی در جامعه طبقاتی موجود مشخص سازد. رفيق قاسم از سال دوم دانشگاه برای تامين قسمتی از هزینه تحصيل شروع به کار نمود. بعدا توانست امکان تدریس در شهرهای اُسکو و مرند را به دست آورد و به همين دليل ضمن تحصيل در دانشگاه تبریز، اجبارا هفته ای چندبار برای تدریس به اسکو و مرند می رفت. او تقریبا از اوائل سال سوم نه تنها همه هزینه تحصيلی اش را خودش تامين می کرد بل که ماهيانه مبلغی برای تامين معاش مادرش هم می فرستاد. در دانشگاه تبریز بود که در شرایطی که کلانتری پنج تبریز توسط چریک های فدائی خلق مورد حمله قرار گرفت و رستاخيز سياهکل به عنوان سرآغاز جنبش مسلحانه در ایران اعلام گردید، فعاليت های سياسی وی نيز گسترده تر و آشکار تر شد. در این مقطع وی سه بار توسط عمال ساواک در تبریز دستگير و تحت بازجوئی قرار گرفت. اما چون مدرکی از فعاليت های مبارزاتی وی به دست نياورده بودند، دستگيری های وی به محکوميت منجر نشد. وقتی که ساواک برای بار سوم او را دستگير کرد، رفيق قاسم ٢۶ روز تحت اذیت و آزار عمال مزدور ساواک قرار گرفت. با توجه به انعکاس این خبر، دانشجویان دانشکدۀ فنی تبریز اعتصاب کرده و خواهان آزادی رفيق قاسم و چند نفری که با وی دستگير شده بودند، شدند. رفيق قاسم تجربه دردناک اذیت و آزار ساواک را با موفقيت گذراند، و بالاخره بر اثر فشار دانشجویان، ساواک اجبارا آن ها را آزاد نمود.
رفيق قاسم در آبان سال ۵٣ خدمت نظام را به پایان رساند و در کارخانە کارتن البرز در شهر صنعتی قزوین مشغول به کار شد و سپس به کارخانە کاشی پارس رفت و مجموعا هفت ماه در این دو کارخانه به کار پرداخت. کار و فعاليت در محيط کارخانه آموزشگاهی بود که به وی کمک نمود تا شناخت خود را در رابطه با شرایط کار و زندگی طبقه کارگر هر چه بيشتر غنا بخشد. طبقه ای که او امر رهایی اش از ظلم و ستم طبقاتی را آرمان خود می دانست.
در این سال ها که چریک های فدائی خلق ایران در پاسخ به ضرورت زمان، به طور مسلحانه عليه امپریاليسم و رژیم وابسته اش می جنگيدند، در شرایطی که این مبارزه به دليل این که از دل واقعيت های جامعه بيرون آمده بود، تا حد وسيعی نظر نيروهای انقلابی و مبارز را به سوی خود جلب نموده بود، روشن فکران کمونيست گروه گروه به سوی سازمان چریک های فدائی خلق ایران روی می آوردند. رفيق قاسم نيز یکی از آن کمونيست ها بود که در اواخر سال ١٣۵٣ موفق شد هم راه با رفيق مينا در ارتباط مستقيم با سازمان قرار گيرد.
در اواخر سال ١٣۵٣ با توجه به روی آوری نيرویی وسيع به طرف سازمان، شرایط نوینی به وجود آمد و سازمان تلاش کرد تا نيرو هایش در پوشش های طبيعی در جامعه فعاليت کرده و تا حد امکان مخفی نشوند. به همين دليل هم رفيق قاسم و رفيق مينا در ارتباط با سازمان در خيابان زیبا در تهران خانه ای را اجاره کردند. در اواخر فروردین ۵۴ این خانه که پایگاه فعاليت های سياسی رفقا قاسم سيادتی و همسرش مينا طالب زاده بود توسط ساواک کشف و مورد هجوم قرار گرفت. در جریان یورش مسلحانه مزدوران ساواک به این خانه رفيق مينا طالب زاده شوشتری به شهادت رسيد، اما رفيق قاسم توانست با گرفتن مسلسل یکی از ماموران دشمن از چنگال ساواک بگریزد. به دنبال این حادثه و جان باختن همسر رفيق قاسم، زندگی مخفی وی آغاز شد .
به دنبال ضربات گسترده ساواک به سازمان در اوائل سال ۵۵، رفيق قاسم از جمله رفقائی بود که در جریان این ضربات سالم ماند و در نتيجه یکی از رفقایی بود که وظيفه بازسازی سازمان در آن دوران سخت را با صبوری و تحمل خطرات بسيار پيش برد.
رفيق قاسم سيادتی فرزند رشيد خلق های ایران در سال های سياه سکوت و اختناق با عزمی راسخ و اراده ای آهنين به پا خاست و مبارزات خویش را جهت تحقق بخشيدن به آرمان های کارگران و دهقانان و محو کامل سلطە امپریاليسم دنبال کرد و تا آخرین لحظە حيات اش در ارادۀ پولادین اش عليه دشمن کوچک ترین تزلزلی به وجود نيامد. رفيق قاسم سيادتی پس از تقریبا چهار سال مبارزۀ مخفی و شرکت در چندین درگيری با نيروهای دشمن و نابودی پایگاه های ساواک و رژیم منفور شاه، به خصوص در آخرین نبرد قهرمانانه اش در جریان قيام بهمن، برگ زرین دیگری را به تاریخ مبارزات قهرمانانه مردم ما برای کسب آزادی و برابری افزود. او در ٢٢ بهمن ١٣۵٧ هنگامی که فدایی وار پيشاپيش مردم برای تصرف رادیو تهران می رزميد، بر اثر اصابت گلوله نيروهای مزدور شاه به شهادت رسيد.
یاد رفيق شهيد قاسم سيادتی گرامی و راه اش پر رهرو باد!
برگرفته از سایت سیاهکل
چرا بعد از تسخیر رادیو تهران بلافاصله رادیو در اختیار جمهوری اسلامی قرار گرفت؟!!!چرا هیچ مقاومت موثری در برابر جمهوری اسلامی برای حفظ رادیویی که میتوانست تبدیل به یکی از ارگان های سازماندهی بشود انجام نگرفت؟؟!!
آیا اصولادر این صورت فدایی وار پیشاپیش مردم برای تصرف رادیو جنگیدن و به شهادت رسیدن برای اینکه رادیو بدست جمهوری اسلامی بیفتد ارزشی دارد؟؟!!
لایکلایک