هرگز نگاهی عام به مفهوم شعر «سال ۲۰۰۰» از سرودههای اردلان سرفراز نداشتهام؛ و همیشه بر این باور بودهام که در سیاهترینِ سیاهیها، روزنهای پدیدار خواهد شد.
شاید احمد شاملو به بهترین نحو حس و حال بالا را به زبان شعر در آورده باشد.
«نه!
هرگز شب را باور نکردم
چرا که
در فراسوهای دهلیزش
به امید دریچهیی
دل بسته بودم.»
اما شعر اردلان سرفراز نه از آن رو که در سال ۲۰۰۰ آن اتفاقات خواهد افتاد، بل همان طور که در پایان شعر میگوید.
«وقتی که آیینهی عشق
سیاه بشه زیر غبار
وقت طلوع فاجعهست
میرسه سال دو هزار»
اذعان میدارد که در چنان اوضاعی، سال ۲۰۰۰ خواهد رسید.
اکنون با وجود شرایطی که همهگیری ویروس کرونا کوید-۱۹ بر دنیا حاکم کرده است، بی تردید هستند کسانی که به مفهوم شعر اردلان سرفراز رسیده باشند؛ و بی شک در انتهای بی کسی و تنهایی _در عین شلوغی بستگان و دوستان رنگارنگ دور و بر_ روزنهای به وسعت خورشید خواهد درخشید و «انسان» نمایان خواهد شد؛ از آن گونه که شاملو توصیفاش میکند.
«انسان زاده شدن تجسد وظیفه بود:
توان دوست داشتن و دوست داشته شدن
…
توانِ گردن به غرور برافراشتن در ارتفاع شُکوهناک فروتنی
توان جلیلِ به دوش بردن بار امانت
…
انسان
دشواری وظیفه است!»
و آنجاست که _در ابتدا بیان داشتم_ هرگز مفهوم شعر «سال ۲۰۰۰» را برای عموم در نظر نداشتهام.
به امید این که هر چه سریعتر راهکاری پیدا شود تا این تحفه ناخوشایندی که بر اثر رعایت نکردن اصول و مراقبتهای بهداشتی-اجتماعی و همینطور بی کفایتی سیستم سرمایهداری حاکم بر جهان در حال انتقال است و کام مردم دنیا را تلخ کرده و زندگی را در این شرایط نا به سامان دشوارتر، تحت کنترل قرار گرفته و انسانهای کمتری را به کام مرگ بکشاند.
سال ۲۰۰۰
ترانه سرا: اردلان سرفراز
خواننده: داریوش
سال سقوط سال فرار
سال گریز و انتظار
فصل شکفتن فلز
سال سیاه دو هزار
سال سقوط عاطفه
تا بینهایت زیر صفر
نهایت معراج ذهن
اندیشهی تفسیر ثقل
تو ذهن ماشینهای سرد
معنای عشق و احتیاج
روی نوار حافظه
یعنی یه درد بی علاج
سال به بن بست رسیدن
پنجه به دیوار کشیدن
از معنویت گم شدن
تن به غریزه بخشیدن
قبیله یعنی یه نفر
همخونی معنا نداره
همبستگی خوابی که
تعبیر فردا نداره
سال سقوط سال فرار
سال گریز و انتظار
پاییز تلخ و بی بهار
سال سیاه دو هزار
سالی که خون تو رگها نیست
قلب فلزی تو سینهست
وقتی که تصویر زمان
شکستگی آینهست
قبیله یعنی یه نفر
همخونی معنا نداره
همبستگی خوابی که
تعبیر فردا نداره
تو اون روزایی که میاد
کسی به فکر کسی نیست
هرکی به فکر خودشه
به فکر فردا کسی نیست
همه به هم بی اعتنا
حتی به مرگ همدیگه
کسی اگه کمک بخواد
کی میدونه اون چی میگه؟
توی کتابای لغت
سفید برگا همیشه
نه دشمنی نه دوستی
هیچی نوشته نمیشه
این ناگزیره واسه ما
سیر سعودی تا سقوط
همیشه قصهی صدا
تموم با حرف سکوت
وقتی که آیینهی عشق
سیاه بشه زیر غبار
وقت طلوع فاجعهست
میرسه سال دو هزار
پِریسکَه