یک جامعه شناس و فیلسوف قرن نوزدهم معتقد بود که «شعور» محصول کار مغز است، یعنی وقتی مغز کار می کند از خود شعور نشان میدهد. اما شعور را نمی شود از مغز جدا کرده و آن را به صورت شعور «ناب» در ظرفی انباشت.
فرضاً نمی شود کارد کره خوری را بر روی مغز کشیده و شعور آن را از آن تراشیده و در شیشه ای جمع آوری کرد. شعور، فهم یا ذکاوت نمی تواند جدا از مغز یا ماده، در هوا به صورت شناور یا معلق وجود داشته باشد. اما شعور انسان می تواند به وجود آورنده پدیده هائی در خارج از ذهن اش باشد. همین مقاله ای که شما در حال خواندن آن هستید، از مغز من نشئت گرفته است. من آن را به صورت حروفی که از قبل همه بر آن توافق کرده ایم، در آورده تا مقصود خود را به شما ودیگران تفاهم کنم. حالا من چقدر در این تفاهم موفق هستم، این بستگی به من به عنوان نویسنده این مقاله و به شما به عنوان خواننده این مقاله و درک شما از این مقاله دارد.
مقاله من به صورت یک واقعیت مادی نه تنها متغییر نیست، بلکه ثابت است، اما درک خوانندگان این مقاله در مقایسه با یکدیگر متفاوت خواهد بود، و این به علت وابستگی طبقاتی آن هاست.