به جستوجوی تو
بر درگاهِ کوه میگریم،
در آستانهی دریا و علف.
به جستوجوی تو
در معبر بادها میگریم
در چارراه فصول،
در چارچوب شکستهی پنجرهیی
که آسمانِ ابرآلوده را
قابی کهنه میگیرد.
به انتظارِ تصویر تو
این دفترِ خالی
تا چند
تا چند
ورق خواهد خورد؟ ❊
چهل سال از روزی که دستگیر شدهای میگذرد.
چهل سال پیش در اوج جوانی توسط تبهکاران شبپرست به مسلخ برده شدی و چشمان زیبایت دیگر طلوع خورشید را از فراز کوههای پر صلابت و استوار لرستان به خود ندید؛ تا پس از زخمهای فراوانی که از پس شکنجههای طاقت فرسا در سیاهچالهای اوین و کمیته مشترک به صلابت همان کوههای لرستان بر تن خود کشیده بودی همچون شیرآهنکوه مردی استوار، کوهوار پیش از آنکه بر خاک افتاده باشی گلولههای دژخیم پلید، پیکر زخمی اما پولادینات را برای آخرین بار مورد آماج خود قرار دهد و تنها پژواک زهرخند واپسین تو بود که دشمن را به سخره گرفته بود و بر جان آنان آتش افکند.