«مادرانِ سیاهپوش
ــ داغدارانِ زیباترین فرزندانِ آفتاب و باد ــ
هنوز از سجادهها
سر برنگرفتهاند!»
و هنوز شاهد تحقق آرزوی هميشگیشان محاکمه عاملین و آمرين کشتار فرزندان آزادیخواه و مبارزشان برای رسیدن به سزای اعمال جنايتکارانهشان نشدهاند که یک به یک از میان ما پر میکشند و رخت بر میبندند تا دشواری وظیفه را به دیگر بازماندگان بسپارند. وظیفهای که البته دیر نیست و دور هم نیست!
یکی دیگر از مادران داغدار ولی استوار و راسخ که نه تنها فریدوناش را از او گرفته بودند بل که جنایات شاه و شیخ «بسیار گل که از کف او برده بود» سلطنت اعظمی بیرانوند (مادر اعظمی) است که تنها پس از چند ماه از مرگ همسرش پرویز اعظمی تحمل دوری او را تاب نیاورد و به آغوش گرم و امن او شتافت.
من نیز به نقل از مادرم و به پاس تمامی محبتها و مهربانیهایی که در حق مادرم و من پس از اعدام پدرم در سال ۶۰ به ما داشت «عمه» صدایش میزدم؛ مرا هم بسیار دوست میداشت و به مانند عمو پریز و البته با روحیات و احساسات لطیف مادرانهای که داشت من را هم چون نوههایش عزیز میداشت.