بیش از ده روز است که تودههای تشنه و جان به لب رسیده خوزستان با پیشگامی تودههای تحت ستم عرب در دفاع از حق حیات و معیشت خود پا به میدان مبارزه گذاشتهاند. در این مدت سران جنایت پیشهی جمهوری اسلامی علیرغم گفتارهای ریاکارانه و ادعاهای فریبکارانهی خود مبنی بر ظاهرا درک شرایط دشوار تودههای این منطقه، نیروهای سرکوب خود را به سراغ مردمان تشنه و گرسنه این دیار فرستاده و در عمل جز گلوله و شکافتن سینه کودکان و جوانان پاسخی به مطالبات بر حق تودههای به پا خاسته خوزستان ندادهاند. آخر این رژیم خدمتگزار سرمایهداران خارجی و داخلی، از آنجا که خود عامل فقر و فلاکت و فاجعه بی آبی در خوزستان (و نه فقط در این منطقه) میباشد، قادر به پاسخگویی به ابتداییترین نیاز تودههای رنجدیده نیست و توسل به سرکوب و خونریزی تنها پاسخ آن به این تودهها میباشد.
به خواندن ادامه دهیدبایگانی برچسبها: لرستان
یادی از پزشک مبارز و مردمی، دکتر سعید نصرالهی
دکتر سعید نصرالهی، پزشکی انقلابی و فداکار و یک چهره محبوب مردمی در میان خلق لر است. پدر و مادر دکتر از مالکان و خوانین لرستان بودند، اما عشق دکتر به مردم و به ویژه محرومین در طول روزگار، او را به یک پزشک مردمی تبدیل کرد که بعدها به دلیل مخالفتها و فعالیتهایش علیه رژیم ضدخلقی جمهوری اسلامی و خدمات فراموش ناشدنیاش به مردم و به ویژه محرومان لرستان جایگاه رفیعی در قلب مردم و تمامی آزادیخواهان و مبارزین پیدا نمود. به همین دلیل با بازگویی خاطرهای از این پزشک مبارز و فداکار، یاد او را گرامی میدارم.
اواخر تابستان سال ۶۰ بود، سرکوبها با شدت هر چه بیشتری ادامه داشت. من در آن زمان با سازمان فدایی بخش اقلیت کار میکردم. در آن زمان اقلیت زیر فشار عملیاتهای نظامی سازمان مجاهدین خلق و همچنین فشار خیل هواداران مبارز سازمان، تز «جوخههای رزمی» را مطرح و تبلیغ میکرد. به همین دلیل هم در تلاش جهت سازماندهی چنین «جوخه»هایی به شهر دورود رفته بودم. باید در برابر سرکوبهای سیستماتیک و سراسری رژیم میایستادیم. مطرح شدن ضرورت مقابله مسلحانه با ارتجاع وحشی حاکم، شور زیادی را در میان هواداران سازمان ایجاد کرده بود، اما متاسفانه این جوخهها به دلیل سیاست و نگرش رهبری سازمان هیچ گاه به یک سیاست عملی و سراسری تبدیل نشد و باعث شد تا امر سرکوب سازمان اقلیت با تسهیلات بیشتری برای دشمن امکانپذیر شود. در آن مقطع یعنی یورش ضد انقلاب هار به سازمانها و تودههای مبارز در سراسر کشور، فعالیت تبلیغی، انتشار نشریه و اعلامیه از جمله فعالیتهای محوری رفقای تشکیلات ما بود. شهر دورود از جمله شهرهایی بود که سازمان از پایگاه تودهای وسیعی در آن برخوردار بود. دورود شهر کوچکی بود. اکثر ساکنین شهر، یا کارگران کارخانه سیمان بودند، یا کارگران راه آهن و بقیه هم کسبه بودند. به خواندن ادامه دهید
گرامیداشت یاد و خاطره چریک فدایی خلق رفیق هاشم باباعلی
چریک فدایی خلق رفیق شهید هاشم باباعلی در سال ۱۳۲۴ در بخش سِیمَرِه در یکی از مناطق غربی لرستان در یک خانواده دهقانی چشم به جهان گشود.
با توجه به شرایط خانواده، رفیق هاشم در میان زحمتکشان و ستمدیدگان روستا زیست و همواره با آنها در تماس مستقیم قرار داشت. این موقعیت باعث آن بود که وی شناخت درست و عینی از مسایل جامعه پیدا کند. از جمله وی به طور عینی مشاهده کرد که اصلاحات ارضی ادعاییِ شاه دردی از دردهای بیشمار دهقانان و رنجبران روستا دوا نکرده و از آنها نکاسته است و دریافت که همه تبلیغات دستگاه در این زمینه دروغی بیش نیست.
گرامی باد نام و خاطره زنده یاد نوراله اسدیان!
کارگر زندهاندیشی که با همتی بلند در ستایش زندگی و زیبایی، آزادی و سوسیالیسم عاشقانه به قلب دریا زد.
زمانی که عشق و صداقت، آگاهی و هوشیاری و مبارزه هدفمند و روشن، حرف اول و آخر را میزد، رفیق نوراله اسدیان با شوری در درون و لبخندی صمیمی و پر مهر که در عمق قلب وفادارش ریشه داشت با اعلامیهها و نشریههایش، کتابها و سخنرانیهایش در گسترده محیطهای کاری جنگ و نبرد روزمره کار و سرمایه در صف اول و در کنار یارانش میدانداری میکرد.
پیام رسالت تاریخی دفن کردن سرمایهداری و میراثش را که بر عهده طبقهاش سپرده شده است را به خوبی و نیک آموخته بود.
یک مروج سازمانده ارزنده و یک مبلغ کمونیست در میان طبقهاش بود و زبان اعتراض و رفیق صدیق هم طبقهایهایش. دست در دست یارانش خواستهای زیبا و زندگیساز آزادی و برابری را دلاورانه به رخ ارتجاع میکشیدند و در شوراها و تشکلات مستقل کارگری رعشه بر اندام رژیم سرمایهداران انداخته بودند. تمام همتاش را جسورانه و آگاهانه در خدمت پاشاندن بذر نورافشان آگاهی، اتحاد و تشکلیابی و سوسیالیسم میگذاشت.
جاودان باد یاد و خاطره گروه آرمان خلق!
برفی سنگین تمام شهر خفته را به رنگ لباس عروس، سفید کرده بود. ولی از شادی و نشاط خبری نبود. نکبت، ترس و خفقان بر گستره خانه بزرگ ما خیمه زده بود.
ھیچ صدای اعتراضی نبود. روحیهی بی اعتمادی در فضا موج میزد. چاپلوسی و ریا به بقا و دوام استبداد یاری میرساند. زندگی یکنواخت و تکراری مردم، بی حرکت و خاموش زير سلطه فقر و سرکوب جریان داشت. اين سیمای جامعه ما در سالهای دهه چهل بود. شرايطی که سرکوبگریهای ديکتاتوری شاه و شکست مبارزات پیشین رکود و خمود را بر جامعه حاکم کرده بود.
در چنین شرایطی بود که رفقای «آرمان خلق» تلاش خود را آغاز کردند، آموختند، خروشیدند و جان بر سر آرمانشان که رهایی «خلق» در بند بود نهادند.
گرامی باد یاد و خاطره چریک فدایی خلق رفیق محمد حسن بهادری طولابی
کـُومی چَشَه که بئینَت ئو وِ گوش دل نیارَت
کـُوم دلَ طاقت بیارَه ئو وِ خاطِر نَسـپارَت*
باز هم بهمن است و باز هم یاد پدر!
چریک فدایی خلق «رفیق محمد حسن بهادری طولابی» که در ۲۱ آبان ۱۳۶۰ شناسایی و دستگیر شد و کمتر از ۳ماه در ۱۴ بهمن ۱۳۶۰ به جوخه تیرباران سپرده شد.
پدر تلاش میکنم راهت را ادامه دهم.
تا همیشه در یاد منی.
صمد ۱۴ بهمن هر سال.
محمد حسن بهادری طولابی با نام سازمانی کسری در هفتم خرداد ۱۳۳۷ در شهر خرم آباد به دنیا آمد و در نوجوانی جذب قصههای آموزگار آزادگی صمد بهرنگی شد و در جوانی اندیشههای وی با تفکرات صمد آمیخته گشت که ماحصل آن شروع مبارزهای پرشور از طرف یکی از فرزندان سرزمین همیشه مبارز لرستان بود.
گرامی باد یاد و خاطره چریک فدایی خلق رفیق عبدالرضا نصیری
رفیق عبدالرضا از گنجینههای دهه سیاه شصت بود که زیر خاک خون چکان و تاریخ عشق میهن تلخ دفن شد.
با لبخندی دلنشین سلامت میداد و با آغوشی گرم و رفیقانه که از جان تشنهاش نیرو میگرفت بغلات میکرد. رفیق نیز مانند هزاران هزار فرزندان آفتاب و گل سرخ رویای زندگی انسانی و بهتر را مشترکا زیست.
هنوز خنده و شادیاش از ریختن ویرانههای ستم و استثمار شاهنشاهی بر چهره صمیمی و نازنیناش خشک نشده بود که بارها میز کتاباش و خودش مورد حمله فالانژیستهای حزب اللهی قرار گرفت و با سر و صورتی خونین و مالین روانه بیمارستان شد.
نوجوانیاش را بر سنگ فرشهای فرسوده نظام درندگان ستمشاهی آگاهانه و آزادانه هزینه آزادی و برابری کرد و جوانیاش چون گلی در مرداب جمهوری جنایتکاران اسلامی پر پر شد. از یادها و یاران استواری بود که برای نور و سرود جنگید.
گرامی باد یاد و خاطره چریک فدایی خلق رفیق حمیدرضا نصیری
زادگاه: لرستان ـ خرم آباد
تاریخ دستگیری: ۱۳۶۰
محل دستگیری: خرم آباد
وابستگی سازمانی: سازمان چریکهای فدایی خلق (اقلیت)
تاریخ اعدام: شهریور ۱۳۶۷ زندان گوهردشت
هر دوی این رفقا همخطی و یا تشکیلاتی رفیق حمیدرضا نصیری نبودهاند.
روایت اول از رفیق «م»:
شرح مختصری از زندگی سالهاست که میخواهم به عنوان یکی از نزدیکترین دوستان «حمیدرضا نصیری» چیزی بنویسم اما نمیشود، نمی توانم، هر بار درمیمانم که آن همه عظمت را چگونه میشود در صفحهی کاغذ جا داد.
اکنون نیز به درخواست دوست بسیار عزیزی که پس از تلاشهای فراوان توانسته عکسی از او به دست آورد اینها را مینویسم.