اخیرا خبری مبنی بر اینکه «پارلمان کانادا اعدام های سال ۶۷ را، جنایت علیه بشریت خواند» در سایت های خبری درج و در فیسبوک و توییتر به اشتراک گذاشته شد. براستی پس از خواندن این مطلب چه باید گفت؟ آیا بایستی به به و چه چه کرد و در بوق و کرنا دمید که: «هورا، بالاخره پس از ۲۵ سال کشتار و جنایات تابستان ۶۷ بعنوان جنایت علیه بشریت به رسمیت شناخته شده است ؟» یا بایستی بیشتر تامل کرد و به تفکری که آرام و بی صدا در پشت آن تیتر با «عظمت» خوابیده و به سادگی قابل مشاهده نیست، توجه و دقت بیشتری مبذول داشت؟ آيا نبايد بالاخره عليه اين عادت بد به پاخاست که چرا ما ايرانيان به اخباری که اندک ظاهر خوشايندی دارند دل خوش می کنيم؟ و يا اين چه توجيھی است که ياد گرفته ايم زمانی که مورد انتقاد قرار می گيريم، بگوئيم بالاخره بايد بين بد و بدتر يکی را انتخاب می کردیم.
در ایران، پس از قیام مردمی ۲۱ و ۲۲ بهمن ۵۷ و از همان بدو روی کار آمدن جمهوری ننگین و جنایتکار اسلامی، تعداد بی شماری از مخالفین رژیم شکنجه و اعدام شدند و بسیاری دیگر به ناچار جلای وطن کرده و درکشورهای دیگر سکنی گزیده اند. اکثر اعدام شدگان آن سال ها از اعضا و هواداران سازمان های سیاسی چپ یا از اعضا و هواداران سازمان مجاهدین خلق بودند. این سازمان های سیاسی با حرکت و مبارزات انقلابی شان در دوران حکومت پهلوی علیه ظلم و نابرابری جنگیدند و با قیام مردمی در بهمن ۵۷ به پایگاهی توده ای در بین مردم دست یافتند. در ادامه با به بیراهه رفتن مسیر انقلاب بزرگ شان از پا ننشستند و برای حفظ دست آوردهای انقلابی و مردمی شان به حرکت و مبارزات خود ادامه دادند، مبارزاتی که منجر به دستگیری و قتل و کشتار بسیاری از آنان در دهه شصت شد و لقب بزرگترین جنایت علیه بشریت در تاریخ ایران را بر پیشانی جمهوری اسلامی حک نمود. به شهادت بسیاری از جان بدربردگان آن سال ها، بیشترین تعداد کشته ها پس از سی خرداد ۶۰ و سرتاسر سال ۶۱ و تا اوائل سال ۶۲ صورت گرفته است؛ جنایتی فراموش نشدنی که طی آن گاهی هم زمان بیش از ۱۰۰ زندانی را تیرباران می کردند. بی شرمانه تر آنکه پول گلوله هایی را که با آن جان جگر گوشه های پدران و مادران را گرفته بودند از آنها طلب می کردند و سپس ساک یا وصیت نامه اعدامی را به خانواده ها تحویل می دادند.