کارگر زندهاندیشی که با همتی بلند در ستایش زندگی و زیبایی، آزادی و سوسیالیسم عاشقانه به قلب دریا زد.
زمانی که عشق و صداقت، آگاهی و هوشیاری و مبارزه هدفمند و روشن، حرف اول و آخر را میزد، رفیق نوراله اسدیان با شوری در درون و لبخندی صمیمی و پر مهر که در عمق قلب وفادارش ریشه داشت با اعلامیهها و نشریههایش، کتابها و سخنرانیهایش در گسترده محیطهای کاری جنگ و نبرد روزمره کار و سرمایه در صف اول و در کنار یارانش میدانداری میکرد.
پیام رسالت تاریخی دفن کردن سرمایهداری و میراثش را که بر عهده طبقهاش سپرده شده است را به خوبی و نیک آموخته بود.
یک مروج سازمانده ارزنده و یک مبلغ کمونیست در میان طبقهاش بود و زبان اعتراض و رفیق صدیق هم طبقهایهایش. دست در دست یارانش خواستهای زیبا و زندگیساز آزادی و برابری را دلاورانه به رخ ارتجاع میکشیدند و در شوراها و تشکلات مستقل کارگری رعشه بر اندام رژیم سرمایهداران انداخته بودند. تمام همتاش را جسورانه و آگاهانه در خدمت پاشاندن بذر نورافشان آگاهی، اتحاد و تشکلیابی و سوسیالیسم میگذاشت.
اولین رزمندگانی شهر بود که پرچم مبارزه رزمندگان در راه آزادی طبقه کارگر را بلند کرد و با باوری ستودنی در کنار زحمتکشان شهر و روستا برای رهایی انسان، زندگی و شادابی که میان خرابههای فقر و استثمار دفن شده بودند جانانه و دلاورانه در سرزمین مرگ دل را به دریا زد تا به فرزندانش نسل کنونی در میدان، راه را نشان دهد که چطور باید از میدان مینگذاری شده اسلام و سرمایه گذشت.
کارگر رزمنده نوراله مرد کار بود و عمل؛ همیشه میگفت هیچ انسان باشرف و آگاهی نباید دست از مبارزه طبقاتی بردارد، چون که این رژیم و سرمایهدارانش استعداد و جنونشان در قتل عام و استثمار است و خون آزادیخواهان و برابریطلبان را چون سیل جاری میکنند.
در حالی که در کارخانههای فرسوده، تازیانه استثمار فرمانروایان سود و سرمایه بیرحمانه بر گردهاش فرود میآمد و بعد از کار، چاقو و دشنه جانیان اسلامی، خودش و آمالهایش را نشانه میرفتند، با این حال از ثانیه ثانیه حیات پر بارش مایع میگذاشت و به حق از پیشروان خستگیناپذیر طبقهاش بود.
این انسان پرشور به خاطر این که اسم آزادی و مقاومت، سعادت و عدالت را خوانده بود و یاد گرفته بود که در عشق و محبت کارگران و زحمتکشان رشد کند و در کنارشان انسانیت و زیبایی را داراتر کند، نه اسلام و نه سرمایه هیچ کدام تحملاش را نداشتند و در مراسم چهلم برادرزادهاش رفیق سیامک اسدیان (اسکندری) در آبانماه ۱۳۶۰ دستگیر و در زمستان همان سال (گویا دیماه) جنایتکاران اسلامی سری پر شور را بر سینهای مالامال عشق و آرزو خم کردند.
درندگان اسلام و سرمایه چون نتوانستد او را بشكنند و یا بخرند و رویاهایش را صاحب شوند تصمیم به نابودیاش گرفتند و طبقه گارگر ایران یکی از شریفترین یارانش را از دست داد.
یاد و راه تمامی آزادیخواهان و برابریطلبان همواره زنده و گرامیباد!
*متن از فیسبوک آقای عزیز عارفی

زنده یاد نوراله اسدیان