به یاد زنده یاد علیرضا شکوهی

یازدهم دی‌ماه ۱۳۶۲ علیرضا شکوهی تیرباران شد. با به خاک افتادن او جنبش کمونیستی ایران یکی از برجسته‌ترین رزمندگان خود و سازمان ما [سازمان کارگران انقلابی ایران (راه كارگر)] نخستین دبیر اول کمیته مرکزی و عضو دفتر سیاسی خود را از دست داد.

زندگی نسبتا کوتاه و مرگ بسیار شجاعانه‌ی او سرود شورانگیز مردی است که هنر زیستن و مردن را می‌دانست و یاد می‌داد.
علیرضا شکوهی در [اول تیرماه] سال ۱۳۲۹ در خانواده‌ای زحمت‌کش در الیگودرز لرستان متولد شد. در بروجرد دیپلم گرفت و در رشته شیمی دانشگاه صنعتی تهران تحصیلاتش را ادامه داد. از سال ۱۳۴۸ فعالانه به مبارزه انقلابی روی آورد و در سال ۴۹ به کمک چند رفیق دیگر گروه «ستاره سرخ» را تشکیل داد.

در سال ۵۰ به دست دشمن اسیر شد و بعد از یک مقاومت حماسی در بازجویی‌ها و دفاعی شجاعانه از آرمان‌های انقلاب در دادگاه نظامی به مرگ محکوم شد. اما بعد از یک ماه انتظار مرگ در دخمه‌های انفرادی زندان قصر حکم اعدام، با یک درجه تخفیف [تحت فشارهای بین المللی آن دوره] به زندان ابد تبدیل شد.
در سال ۵۱ به عنوان زندانی ناآرام به زندان برازجان تبعید شد و سپس به زندان عادل آباد شیراز انتقال یافت و تا دی‌ماه ۵۷ در همان‌جا زندانی بود.

جزو آخرین دسته زندانیان سیاسی بود که در اوج انقلاب از اسارت رستند. با تمام وجود در قیام بهمن شرکت کرد؛ و پس از قیام همراه عده‌ای از رفقای هم‌فکر و هم‌زنجیران پیشین‌اش در اسارت‌گاه‌های پهلوی تمام نیرویش را در پایه‌گذاری «راه کارگر» به کار گرفت و تا لحظه‌ی اسارت مجددش به دست دشمن، بی وقفه و با تمام هستی خود برای تحکیم و گسترش سازمان ما و پالایش آن از آلودگی‌های غیر کمونیستی مبارزه کرد. 

در هفتم تیرماه ۶۲ مخفیگاه‌اش از طرف دشمن شناسایی شد و علی‌رغم تلاش قهرمانانه‌اش برای فرار از چنگ مزدوران رژیم فقه‌ها زنده به دست دشمن افتاد. شش ماه شکنجه شد و یکی از فراموش نشدنی‌ترین مقاومت‌های چند سال اخیر زندان‌های ولایت فقیه را از خود نشان داد و با گام‌هایی استوار و غرور انگیز راه خود را به طرف جوخه‌ی تیرباران هموار کرد.

همه آنها که رفیق علی را می‌شناختند (و در سازمان ما غالبا او را با نام رفیق همایون می‌شناختند) خوب می‌دانند که او نمونه بارزی از آن کادرهای انقلابی بود که به قول مائو تسه‌دون، خیلی بیش از یک هنر دارند. او به همین دلیل در سراسر زندگی سیاسی‌اش در میان همگان ممتاز بود: چه در زندان‌های ستم‌شاهی و چه در کشتارگاه‌های ولایت فقیه، یکی از بهترین بازجویی‌ها را پس داد و یکی از درخشان‌ترین مقاومت‌ها را از خود نشان داد. قاطع‌ترین و پیگیرترین منتقد ضعف‌ها و انحرافات بود بی آن که کوچک‌ترین نقطه‌ی قوت را در کنارشان نادیده بگیرد. از این رو گرچه مزه‌ی انتقادش را همه چشیده بودند اما جزو نادر کسانی بود که حتی دشمنان و مخالفانش می‌دانستند که دوستی و دشمنی شخصی هرگز نمی‌تواند او را به این سو و آن سو بکشاند.

یکی از کسانی بود که هرگز «عقل منفصل» نداشت: می‌اندیشید، اندیشیدن را حق خود می‌دانست و تحت هیچ شرایطی خود را از مستقل اندیشیدن معاف نمی‌داشت؛ اما در عین حال با تشنگی تمام از اندیشه‌ی حتی ساده‌ترین کسان می‌آموخت. سازمان‌گر موفقی بود زیرا به کار جمعی پای‌بند بود، ابتکار و خلاقیت رفقایش را بیدار می‌کرد و استعداد هیچ کس را نادیده نمی‌گرفت. اما در کنار همه‌ی این توانایی‌ها بزرگ‌ترین هنر او این بود که در زندگی و مبارزه‌اش به تماشاگر و تحسین کننده نیاز نداشت. از این رو در انجام تعهداتش هیچ نوع حساب‌گری شخصی نداشت؛ هرگز منتظر نماند که کسی شروع کند تا او دنبالش را بگیرد و هرگز به خاطر این که دیگران عقب کشیده‌اند پا پس نگذاشت. همین خصلت بود که از علی مردی می‌ساخت برای دوره‌های بحران، مردی که با سخت‌ترین شرایط، گوهر مقاومش با وضوح بیشتری به نمایش در می‌آمد و با اراده‌ای پولادین در سخت‌ترین شرایط همچون قلعه‌ی تسخیر ناپذیری می‌ماند، همچون تکیه‌گاهی قابل اعتماد برای رفقای هم سنگرش و همچون مانعی دست نیافتنی و زبون‌کننده برای دشمن.
همه‌ی آنها که در کنار او جنگیده‌اند و لحظه‌های سختی را از سر گذرانده‌اند همیشه آن لحظه‌ها را با یادی از درخشش گوهر او به خاطر می‌آورند. علی در آخرین نبرد خود نیز تکیه‌گاهی برای همرزمانش بوده است و زبون‌کننده‌ی دشمنانش.

بنا به گزارشی از زندان اوین فریادهای پهلوانانه‌ی علی در دفاع از آرمان طبقه‌ی کارگر و در دفاع از مردم چنان طنین پرشکوهی در دادگاه دربسته‌ی بیست دقیقه‌ای کشتارگاه اوین داشته و چنان برای حاکم شرع اسلامی ترسناک، تحقیر کننده و غیر منتظره بوده که حتی ساعت‌ها پس از آن نمی‌توانسته لرزش اندامش را کنترل کند. بنا به همان گزارش، آوازه‌ی آخرین دفاع علی وقتی در زندان اوین به گوش کسانی رسیده است که زانوان‌شان در برابر مرگ نمی‌لرزد آرزو کرده‌اند که کاش در کنار علی تیرباران شوند.

با شهادت رفیق همایون، سازمان ما بلشویک وفاداری را از دست داد که جایش را به سختی می‌توان پر کرد. دشمن زبون حتی آخرین نوشته‌ی او را خطاب به خانواده‌اش پاره کرده و جز چند سطر آخر چیزی به آنها نداده است و قبر او هنوز هم ناشناخته است. اما نام او بر لبان ماست و جای او در دل‌های ما؛ و این «صدای سخن عشق» هرگز خاموش نخواهد شد. «ما بسیاریم»

وصیت نامه رفیق:
بریدگی …………………………………………………………………………………………. هنگامی که وسایلم را تحویل می‌گیرید ساعت سیکو من که خودتان برایم خریده‌اید را بگیرید و به یاد من نگه دارید. علی کوچکه فرزند خواهرم … را از جانب من گرم ببوسید و تربیت ……………………………………………………………………………………. او را خوب مواظب باشید تا آینده‌ای زیبا داشته باشد. همه بچه‌های آبجی کبرا و آبجی اکرم، آبجی فاطی و داداش عزیز را از جانب من ببوسید و سلام برسانید. به خاله‌ام و بچه‌هایش سلام گرم برسانید.
۶۱۰ تومان پول همراه وسایلم هست و حدود ۳۷۵۰ تومان هنگام دستگیری همراهم بود، آن را هم بگیرید و هر طور خواستید خرج کنید.

با سلام‌های گرم علی شما
علیرضا شکوهی ۶۲/۱۰/۱۱

برگرفته از دفتر یادبود جان باختگان راه کارگر

یک دیدگاه برای ”به یاد زنده یاد علیرضا شکوهی

  1. بازتاب: نکنه ها باقی است

  2. بازتاب: نکنه ها باقی است

نظر شما در مورد این نوشته چیست؟

در پایین مشخصات خود را پر کنید یا برای ورود روی یکی از نمادها کلیک کنید:

نماد WordPress.com

شما در حال بیان دیدگاه با حساب کاربری WordPress.com خود هستید. خروج /  تغییر حساب )

عکس فیسبوک

شما در حال بیان دیدگاه با حساب کاربری Facebook خود هستید. خروج /  تغییر حساب )

درحال اتصال به %s