به یاد رفیق سیامک اسدیان در چهلمین سالگرد شهادتش

فدایی کبیر رفیق اسکندر (سیامک اسدیان) به شهادت رسید!

گرچه با خون رفته‌ای
گرچه مانند شقایق‌های خونین ای رفیق سرخ
در لرستان برگ خون افشانده، گلگون رفته‌ای
تا صدای آتشی در کوه می‌پیچد

تا هزاران گام خون آلود رهپوی سحرگاه است
خلق می‌گوید تو می‌آیی
خلق می‌گوید تو می‌آیی
لرستان چشم در راه است …

رفیق «اسکندر» همرزم حمید اشرف یار نزدیک دکتر اعظمی لرستانی، مسئول نظامی تشکیلات کردستان طی شش ماه پس از انشعاب، همرزم دلیر خلق کرد، فرزند راستین  زحمت‌کشان لرستان، انسانی طراز نوین، یکی از فرماندهان مجرب و بی نظیر بخش نظامی تشکیلات و عضو کادر مرکزی سازمان روز سیزدهم مهرماه ۱۳۶۰ در حين انجام وظایف انقلابی‌اش با نیروهای مزدور بسیج و پاسدار در شهر آمل درگیر شد و پس از کشته و زخمی نمودن یک اکیب گشتی دشمن به همراه دو رفیق فدایی دیگر به نام‌های مسعود بریری و علیرضا صفری طی یک نبرد حماسه آفرين و قهرمانانه تا آخرین فشنگ با ضد خلق جنگید و سرانجام به شهادت رسید.

روزی که رفیق «حمید اشرف» به شهادت رسید هیچ کس این خبر را باور نمی‌کرد. در آن زمان اسکندر می‌گفت «نمی‌توانم تصور کنم که قامت پر صلابت رهبر کبیرمان نقش بر زمین شده باشد!» و امروز خبر شهادت رفیق اسکندر نیز برای همه کسانی که او را می‌شاسند باور نکردنی است. زیرا رفیق اسکندر کسی است که از نوجوانی اسلحه به دست گرفت دوشادوش رفیق شهید دکتر اعظمی در کوه و کمرهای لرستان حماسه آفرید و پس از آن در کنار رفیق حمید اشرف با مزدوران رژیم شاه جنگید. ده‌ها عملیات نظامی را به بهترین نحو فرماندهی کرد، پیچیده‌ترین عملیات نظامی را رهبری نمود، بارها و بارها با مزدوران رژیم شاه درگیر شد و بی آنکه کوچکترین آسیبی ببیند عملیات را به انجام رساند.
گرچه او یک انقلابی بی باک بود اما هرگز عجول و بی احتیاط نبود. حال چگونه ممکن است به دست مزدوران رژیم جنایتکار جمهوری اسلامی به شهادت رسیده باشد؟!

رفیق اسکندر که به حق فرزند دلیر خلق زحمت‌کش ایران است در دامان دهقانان زحمت‌کش خلق لر پرورش یافت. در سال ۱۳۳۴ در یکی از روستاهای خرم آباد (روستای گُرزکُل از توابع بخش چغلوندی) در یک خانواده روستایی متولد شد. از همان دوران نوجوانی با فقر و محرومیت توده‌های زحمت‌کش روستا آشنا شد و عشق عمیقی نسبت به آنان در وجودش پا گرفت.
تحصيلات ابتدایی را در روستا و تحصيلات متوسطه خود را در شهر خرم آباد ادامه داد. در تمام مدت تحصيل‌اش اوقات بیکاری را به کار در روستا و یا کارگری در شهرها می پرداخت و بدین طریق هرچه بیشتر زندگی‌اش به طور عینی با زندگی زحمت‌کشان پیوند خورد. او که در کودکی و از نزديک شاهد و رنج‌ها و بدبختی‌های دهقانان زحمت‌کش بود روحیه مبارزه‌جویی، فداکاری و جانبازی را از درک عمیق خشم و رنج و فقر زحمت‌کشان کسب کرد.
هنوز به سن ۱۸ سالگی نرسیده بود که با تمام وجودش علیه بی عدالتی‌ها و ستم‌ها به پا خاست. آشنایی رفیق با شهید دکتر اعظمی و محمود و مجتبی خرم آبادی در شکل‌گیری ایدئولوژی و جهان‌بینی او بسیار موثر بود و ماركسيم-لنینیسم را یگانه ایدئولوژی رهایی‌بخش بشريت يافت‌. به تدریج دريافت که یگانه راه محو بی عدالتی‌ها و رهایی توده‌ها از چنگال ستم و استشمار و ايجاد جامعه‌ای عاری از ستم طبقاتی، راه سرخ کارگران و زحمت‌کشان و مبارزه بی امان علیه سرمایه‌داران و رژیم‌های حامی آنهاست.
شور انقلابی رفیق او را به مبارزه مسلحانه علیه رژیم شاه کشيد. در سال ۱۳۵۳ به همراه گروه شهید دکتر اعظمی به مبارزه مسلحانه علیه رژیم شاه برخاست و از اين آزمایش نخستین سرفراز بیرون آمد.

یکی از رفقای اسکندر که در آن زمان با هم در کوه بودند درباره این دوران از زندگی رفیق و خصوصیات او می‌نویسد:
رفیق به خاطر اینکه خود از میان مردم زحمت‌کش برخاسته بود و به خوبی از دردهای مردم آگاه بود خیلی زود دوستان و دشمنان مردم را می شناخت‌. در تمام مدتی که گروه در کوه بود او بیشترین کار و فعاليت را می‌کرد و کمتر توقع و انتظار داشت. به طوری که دکتر همیشه در صحبت‌هایش رفيق را مثال می‌زد و او را سمبل مقاومت و صداقت می‌دانست. هر کاری که گروه تصميم داشت انجام دهد او فورا پیشنهاد می‌کرد که یکی از افراد انجام دهنده کار خودش باشد. مثلا زمانی که دکتر طرح حمل به فلان پاسگاه و یا به گروگان گرفتن کارشناسان آمریکایی را در کوه‌های لرستان ارایه داد او در جواب گفت: دکتر مرا برای این عملیات تعیین کن.

او به قدری شجاع، بی باک و نترس بود که من هیچگاه چنین شخصیتی را ندیده‌ام. در تمام مدتی که دکتر و محمود در غاری که نزدیک بروجرد بودند سيامک لحظه‌ای آنها را تنها نمی‌گذاشت و بیشترین کمک را به رفقا می‌کرد … هنگام حمله عناصر ساواک به محل اختفای رفقا او همراه دکتر و محمود حلقه محاصره را شکستند و به ميان بیشه‌ای در نزدیک بروجرد رفتند، طی مدتی که در بیشه بودند یک روز که سیامک در حال آب‌تنی بود و اسلحه‌اش را هم در زیر لباس‌هایش پنهان کرده بود مزدوران ساواک به اتفاق عضدی سر بازجوی ساواک به او بر می‌خورند و وقتی رفیق را در حال آب‌تنی می‌بینند از او سوال می‌کنند که تو سه نفر را ندیدی که از اینجا عبور کنند و رفيق آنچنان عادی و خونسرد جواب آنها را می‌دهد و اظهار بی اطلاعی می‌کند که هیچ کس تصور نكرد که خود رفیق سیامک یکی از آن سه نفر است.

در مدتی که گروه در کوه بود خاطره‌ای از برخورد رفيق در رابطه با مردم دارم که هیچگاه فراموش نمی‌کنم. در پیشروی که گروه در کوه داشت به علت تاریکی شب راه اصلی و مورد نظر را گم کردیم و مجبور شدیم از راهی بگذریم که به چادرهای مردم دامدار بر می‌خوردیم و به علت اینکه گروه مجبور بود از چراغ استفاده کند چادرنشینان متوجه شدند و آمدند ما را با خود به ميان چادرها بردند. (البته گروه خود را عده‌ای شکارچی معرفی کرد) و بیشترین پذیرایی را از ما کردند و وقتی هم که می‌خواستیم برویم مقدار زیادی مواد غذایی به ما دادند که در عوض دکتر مقداری پول آماده کرده بود که به جای مواد غذایی به آن خانواده بدهد. رفیق سیامک تصور کرده بود که ما آمديم، مواد غذایی را خوردیم و مقداری هم می‌بریم و بدون اعتنا به وضعیت مالی خانواده داریم به راه‌مان ادامه می‌دهيم. او سراسیمه و با رنگی پریده و خشمگین (برعکس همیشه که شاد و سرحال بود) پیش دکتر آمد و گفت نمی‌گذارم کسی از اینجا برود، تا مقداری پول به این خانواده بدهد. دکتر هم به شوخی گفت «سيا پول چرا بدهیم؟»، که در اینجا رفيق به قدری عصبانی شد که من هیچگاه قيافه او را آنطور ندیده بودم و گفت اگر قرار است این طور بشود تا من تصميم خودم را بگیرم. دکتر كه ديد قضيه خیلی جدی‌ست خندید و گفت سیا جان پول می‌دهيم و پول‌هایی که قرار بود بدهد به رفيق نشان داد. آنگاه رفیق با خنده‌ای صمیمانه دکتر را بوسید … در شرایطی که گروه از هم پاشیده بود و چند نفر به شهر بازگشتند و فقط چهار نفر باقی مانده بودند او همچنان در کنار دکتر باقی ماند و بالاخره پس از تماس با سازمان به اتفاق دکتر به تهران آمد.




خلق می‌گوید تو می‌آیی …

رفيق پس از آنکه به تهران آمد به عضويت سازمان درآمد. قابلیت‌های رزمی رفیق به او این اجازه را داد که در بخش نظامی تشکیلات نقش مهمی را ايفا کند و مسئولیت‌های سنگینی را به عهده بگیرد. رفيق مدت‌ها هم‌شاخه (هم خانه) رفيق حمید اشرف بود و علاوه بر زمينه خصوصیات و استعدادهای سرشاری که داشته اغلب خصيصه‌های رهبر کبیرمان را کسب کرده بود. به ویژه در زمینه اخلاق انقلابی نمونه بود و در امر فنون جنگ چریکی تجربيات و قابلیت‌های بی نظیری کسب کرده بود‌. رفيق حميد اشرف به خاطر علاقه فراوان و وجوه تشابهی که بین رفيق شهيد اسكندر صادقی‌نژاد و سيامک می‌ديد، اسم سازمانی رفیق را «اسکندر» گذاشت و برای هميشه این اسم سازمانی رفیق شد.

رفيق اسكندر در طی زندگی مبارزاتی‌اش بالغ بر ده‌ها مرتبه در عملیات نظامی شرکت داشت و فرماندهی عملیات را به عهده گرفت. از جمله عملیاتی که رفیق از هنگام پیوستن به سازمان در آن شرکت داشت و یا فرماندهی نمود می‌توان حمله مسلحانه به قرارگاه شماره ۲ پلیس تهران پیش از قيام، حمله به کلانتری تبریز، انهدام پاسگاه لاهیجان در سال ۱۳۵۴ و حمله مسلحانه به پاسگاه رودسر به حمایت از دهقانان منطقه، اعدام انقلابی سرهنگ مزدور زمانی‌پور در مشهد در دوران رژیم شاه و عملیات حمله به ستون نظامی دشمن در «دارساون» در دوران رژیم جمهوری اسلامی را نام برد.

رفيق اسكندر هميشه از ترور انقلابی سرهنگ زمانی‌پور که توانسته بود تاثیر بسیار مثبتی بر روحیه انقلابی و مبارزات توده‌های مردم مشهد بر جای بگذارد به عنوان یک عمل نظامی بسيار موفقيت آميز یاد می‌کرد.
سرهنگ مزدور زمانی که در سال ۱۳۵۷ دستور داده بود که به تعدادی از مردم مبازر مشهد که در تظاهرات دستگیر شده بودند تجاوز کنند، این اقدام حیوانی خشم و نفرت مردم را برانگیخته بود. رفیق اسكندر که در آن زمان در مشهد بود حکم اعدام اين مزدور را صادر کرد؛ خود فرماندهی عملیات را به عهده گرفت و شخصا در توزیع اعلامیه ترور این عنصر جنایتکار شرکت کرد. این عمل نظامی آنچنان تاثیر مثبتی بر روحیه و مبارزات مردم بر جای گذاشت که مردم علنا به یکدیگر تبریک می‌گفتند و شیرینی پخش می‌کردند و این اقدام مسلحانه به موقع جو رعب و وحشتی را که مزدوران رژیم شاه سعی می‌کردند پديد آورند، در هم شکست.

رفيق اسكندر در بهمن ماه سال ۵۷ در خوزستان به وظایف انقلابی‌اش ادامه می‌داد و چون نتوانسته بود در قيام مسلحانه مردم تهران مستقیما شرکت داشته باشد همواره می گفت: اين بار حتما تهران خواهم بود.

به هنگام چیرگی اپورتونیسم بر تشكيات رفيق در مقابل اپورتونیسم راست ایستاد و فعالانه به توضيح و ترويج مواضع انقلابی سازمان پرداخت. او پس از انشعاب مسئول نظامی تشکیلات در کردستان شد و با سازماندهی و سر و سامان دادن به تشکیلات نظامی منطقه، بیش از شش ماه دوشادوش خلق کرد عليه رژیم جنایتکار حاكم جنگید و از خود یاد پر افتخاری در قلب‌ها و جای جای جبهه‌های جنگ به جای گذاشت و قطعا خبر شهادت رفيق اسكندر در کردستان آتش خشم و کینه پیشمرگان فدایی را شعله‌ورتر خواهد کرد و به یاد دلاوری‌های او مسمم‌تر و قاطع‌تر از همیشه به رزم ظفرنمون خویش ادامه خواهند داد.

رفيق اسكندر در این اواخر در تهران به وظایف انقلابی خود ادامه می‌داد و تاريخ سیزدهم مهرماه ۱۳۶۰ هنگامی که برای انجام یک وظیفه انقلابی به آمل رفته بود با مزدوران بسیج و سپاه درگیر می‌شود و در حالی که آخرین گلوله‌های خود را نثار مزدوران می‌کرد به همراه دو رفیق دیگر به شهادت رسید.

قریب هفت سال فعالیت انقلابی رفیق را به یک شخصیت نمونه، منتفی و با اتوريته بدل کرده بود. او مظهر صداقت، صمیمیت، شجاعت، فروتنی انقلابی، بی باکی، هوشياری و خونسردی یک کمونیست بود. او با ایمان عمیقی که طی زندگی خود به مارکسیسم-لنینیسم پیدا کرده بود و بر پایه‌ی پیوند زنده و عمیقی که با توده‌های محروم و زجر کشیده‌ی میهن‌مان داشت، سراپا شور و شوق و تبلوری از خشم و کین به دشمن و عشق به توده‌ها بود. او در یک کلام سمبل یک فدایی خلق بود. دشمنی او با لاف و گزاف‌ها و پرگویی‌های روشن‌فکرانه زبانزد همه بود.

او هرگز از خود و دیگران تصویری اغراق آمیز ارایه نمی‌داد و در امر مبارزه به طور جدی جلوی بلند پروازی‌های روشن‌فکرانه و احساسات بی پایه و اساس را می‌گرفت. او به زبان فوق العاده صمیمی و ساده با صراحتی خاص بیشترین و موثرترین انتقادات را طرح می‌کرد و اشتباهات را سریعا گوشزد می‌کرد. 
او عمیقا و با تمام وجود مفهوم انتقاد و انتقاد از خود را درک کرده بود و مدام اصرار می‌ورزید و می‌آموخت که با خطاهای خودمان برخوردی انقلابی داشته باشیم.

رفیق اسكندر پس از ده سال مبارزه انقلابی و بی امان به دست مزدوران رژیم جمهوری اسلامی به شهادت رسید. او راه سرخ کارگران را برگزید و در این راه جان باخت.

رفیق اسكندر فرزند راستین کارگران و زحمت‌کشان از میان ما رفت اما راه او پابرجا و خاطره‌اش جاویدان خواهد بود. ده‌ها و صدها فدایی دیگر در راه پر افتخار و شکوه‌مندی که او جان باخت گام خواهند گذاشت و هر کدام به «اسکندری» دیگر بدل خواهند شد.
ما (سازمان چريک‌های فدایی خلق ایران) شهادت دریغ‌انگیز این رفیق ارزنده را ضایعه‌ای بزرگ می‌دانیم و شکی نداریم که برای جبران این ضایعه بیش از هر زمان دیگر بر تلاش خستگی ناپذیر و مبارزه استوار و خلل ناپذیر فداییان خلق افزوده خواهد شد و همچون او در مبارزه با امپریالیسم و ارتجاع استوار و سرسخت خواهیم ماند. خواهیم کوشید که اندوه از دست دادن رفيق اسکندر را با فعالیت شبانه‌روزی و مستمر به نیرویی مادی علیه رژیم جنایتکار و خون‌خوار جمهوری اسلامی و امپریالیست‌های جهان‌خوار بدل کنیم و به رسم همه فداییان خلق تا واپسین دم زندگی به آرمان ظفرنمون کارگران و زحمت‌کشان مومن باشیم و پرچم پر افتخار سازمان چریک‌های فدایی خلق ایران را در راه نیل به پیروزی در احتزاز نگه داریم.

جاودان باد یاد رفیق سیامک اسدیان (اسکندر) فرزند انقلابی خلق‌های ایران
سرنگون باد رژیم جنایتکار جمهوری اسلامی
پر توان باد رزم توفنده خلق علیه امپریالیسم و ارتجاع 
نابود باد امپریالیسم جهانی به سرکردگی امپریالیسم آمریکا و پایگاه داخلی‌اش

سازمان چريک‌های فدایی خلق ایران
چهارشنبه ششم آبان ۱۳۶۰
ویژه‌نامه ۱۳ مهر روز شهادت فدایی کبیر رفیق اسکندر

برگرفته از نشریه کار ارگان سازمان چريک‌های فدایی خلق ایران در آبان شصت که با وجود انشعاب در سازمان به «اقلیت» معروف بودند ولی نشریه را با نام اصلی منتشر می‌کردند.

نظر شما در مورد این نوشته چیست؟

در پایین مشخصات خود را پر کنید یا برای ورود روی یکی از نمادها کلیک کنید:

نماد WordPress.com

شما در حال بیان دیدگاه با حساب کاربری WordPress.com خود هستید. خروج /  تغییر حساب )

تصویر توییتر

شما در حال بیان دیدگاه با حساب کاربری Twitter خود هستید. خروج /  تغییر حساب )

عکس فیسبوک

شما در حال بیان دیدگاه با حساب کاربری Facebook خود هستید. خروج /  تغییر حساب )

درحال اتصال به %s