۳۲ سال پس از بهمن سیاه شصت

۳۲ سال پیش در چنین روزی پدرم «رفیق محمد حسن بهادری طولابی (کسری)»، به همراه تنی چند از مبارزان انقلابی که «برای نابودی ستم بر خواسته بودند، چرا که نان و آزادی را برای همه می خواستند» توسط رژیم جمهوری اسلامی به جوخه های تیرباران سپرده شدند بی آن که جلادان بدانند یاد و راه ایشان تا همیشه جاودانه است و از جانب فرزندان و یاران انقلابی شان، پر رهرو خواهد ماند.

۳۲ سال پس از بهمن سیاه شصت

من در آغوش پدرم رفیق فدایی زنده‌ یاد «محمد‌حسن بهادری طولابی(کسری)»

هنگامی که تشنه وار آغوش امن پدرم را می خواستم، آن زمان در آن هیاهوی کودکانه که همه تن چشم می شدم تا شاید او را ببینم، آن وقت‌هایی که سراپا گوش بودم تا بلکه صدایی را بشنوم که همه بگویند اوست… همان وقت‌ها بود که او را از من گرفتند. تا بلکه یکی از هزاران ستاره روشن شب های تار را برای رسیدن به مقاصد شوم خود، از سر راه بردارند.  بی آن که بویی از انسانیت برده باشند، گرمای وجود پدر و مادر را از من و هزاران کودک همانند من گرفتند.

اما برای من که تنها تا ۷ ماهگی آغوش گرم پدرم را احساس کرده ام ـ آبان ماه ۱۳۶۰ او را شناسایی و دستگیر کردند و ۱۴ بهمن ۱۳۶۰ خون خواران رژیم جنایت کار اسلامی او را به جوخه تیرباران سپردند ـ و تمام دلتنگی هایم را با آن چند سطر کوتاه که وصیت‌نامه اوست و آن خط زیبا و عطری که همیشه در لا‌به‌لای سطرهای آن نوشته کوتاه حس می کنم، در شنیدن سرودهای انقلابی که از او برایم به یادگار مانده و هنوز هم آن‌ها را زمزمه می کنم، پدر معنا می دهد.
من تا به امروز هیچ گاه از انتخاب آگاهانه او گله‌ای نداشته ام، هرگز به این فکر نکرده‌ام چرا به من و مادرم فکر نکرد و در این راه گام نهاد، برعکس همیشه برای اندیشه بسیار ارزشمندش بی نهایت احترام قائل هستم و برای داشتن چنین پدری به خود می بالم. این ها را همه از مادرم یاد گرفته ام، اوست که هنوز عاشقانه قصه آرمان های پدر را برایم تکرار می کند. هرچند که نبودنش برایم یک دنیا پرسش بود و هست و خواهد بود …

پدرم و یارانش «چو خورشید از تیرگی برآمدند و در خون نشستند و رفتتد»، اما راه آزادی‌خواهانه و برابری‌طلبانه آنان از طرف تمامی انسان‌های آزاده و انقلابی تا رسیدن به هدف نهایی ادامه دارد چرا که آنها «بنفشه بودند، گُل دادند و مژده دادند: زمستان شکستند! و رفتتد…»

امروز در ۳۲‌مین سالگرد جان سپردن پدرم، می خواستم تنها چند بیت شعر به یادش بنویسم اما برای پاسخ دادن به دلقک رسانه‌ای، ابراهیم نبوی لازم می دانم یادآوری کنم که:
جنایت کارانی مثل  شما که از همان ابتدای به قدرت رسیدن جمهوری شکنجه و ترور و اعدام اسلامی تا به امروز در رکاب آن خون خواران بوده اید در فردای آزادی سرزمین در بندمان، به دادگاهی مردمی کشانده خواهید شد و در آن جا به شما فهمانده خواهد شد که دهه خونین شصت نه فراموش شدنی است و نه قابل قیاس با مرگ جنایت پیشه‌ای چون خمینی، که خطاب به همه اعلام می کنید مرگ او فراموش شده، دهه شصت و خاوران را هم فراموش کنید و به یاد کسی نیاورید. این را بدانید که شما و دیگرانی که در کنار لاجوردی ها، خلخالی ها، پور محمدی ها و دیگر جانیانی که به فرمان خمینی دستان‌تان تا مفرغ  به خون بهترین فرزندان آفتاب و باد آغشته است و امروز هم با ساز اصلاح طلبی رویای دوران طلایی امام تان را در سر می پرورانید، نمی توانید یاد آن روزهای سیاه و خونین را از ذهن مادران، پدران، همسران، فرزندان، خواهران، برادران، و یاران مبارز و انقلابی که زخم ها خورده اند و زجرها کشیده اند، پاک کنید؛ ما و جوانان آزادی خواه با دست یابی به تجربیات گذشته، عاملین و آمرین دهه خونین و سیاه شصت را «نه می بخشیم و نه فراموش می کنیم» و با شعار «جمهوری اسلامی با هر جناح و دسته، نابود باید گردد!» حق خود و کارگران و زحمت کشان تحت ستم و جانسپردگان راه آزادی را از شما خواهیم گرفت.

صمد
۱۴ بهمن ۱۳۹۲

یک دیدگاه برای ”۳۲ سال پس از بهمن سیاه شصت

  1. سلام! من از زندانیان سال ۶۰ هستم، در زندان اوین هم سلولی داشتم از لرستان که در مراسمی رفیق سیامک دستگیر شده بود به اسم محمد رضا طاهری خرم‌آبادی که با همین اسم پسر عموی داشت که نمایندهای خمینی بود در سپاه. این رفیق را در بهمن ۶۰ در اوین تیرباران کردن ولی‌ تا به حل در هیچ کدام از لیستهای زنده یادن سازمان نامی‌ از این ریفیق ندیده ام.شما در این مورد میتوانی‌ اطلاعاتی‌ بم بدهی‌.تا آنجایی‌ که خود رفیق در سلول برام تعریف کرده بود می‌‌دانم که دیبیر دبیرستان بود در بروجرد و در مراسم اسکندر دستگیر و مدتی‌ در فلکل افلاک بوده بد به تهران کمیته مشترک و از آنجا به اوین منتقل میشود و همان‌جا در بهمن ماه جاودانه شد.ِ -میل من این است

    لایک

نظر شما در مورد این نوشته چیست؟

در پایین مشخصات خود را پر کنید یا برای ورود روی یکی از نمادها کلیک کنید:

نماد WordPress.com

شما در حال بیان دیدگاه با حساب کاربری WordPress.com خود هستید. خروج /  تغییر حساب )

تصویر توییتر

شما در حال بیان دیدگاه با حساب کاربری Twitter خود هستید. خروج /  تغییر حساب )

عکس فیسبوک

شما در حال بیان دیدگاه با حساب کاربری Facebook خود هستید. خروج /  تغییر حساب )

درحال اتصال به %s